16 امّا یازده رسول به جلیل، بر کوهی که عیسی ایشان را نشان داده بود رفتند.
32 و چون بیرون میرفتند، شخصی /قیروانی شمعون نام/را یافته، او را بجهت بردن صلیب مجبور کردند.
35 پطرس به وی گفت، هرگاه مردنم با تولازم شود، هرگز تو را انکار نکنم! و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند.
40 و نزد شاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. و به پطرس گفت، آیا همچنین نمیتوانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟
73 بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، /پطرس /را گفتند، البتّه تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت مینماید!
24 هیچ کس دو آقا را خدمت نمیتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبّت، و یا به یکی میچسبد و دیگر را حقیر میشمارد. محال است که خدا و ممُّونا را خدمت کنید.
17 و هر که بر بام باشد، بجهت برداشتن چیزی از خانه به زیر نیاید؛
30 آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینهزنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان، با قوّت و جلال عظیم میآید؛
36 امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد، /حَتَّی ملائکه آسمان/ جز پدر من و بس.
33 و میشها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد.
40 پادشاه در جواب ایشان گوید، هرآینه به شما میگویم، آنچه به یکی از این برادران کوچکترین من کردید، به من کردهاید.
45 آنگاه در جواب ایشان گوید، هرآینه به شما میگویم، آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، به من نکردهاید.
39 و کی تو را مریض یا محبوس یافتیم تا عیادتت کنیم؟
32 و جمیع امّتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا میکند، به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا میکند.