غزل شماره 187 دیوان حافظ

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند

/میرزا کوچک خان جنگلی/

یونس (۱۲۵۷ – ۱۱ آذر ۱۳۰۰) که به‌نام میرزا کوچک خان جنگلی شناخته می‌شود، کنشگر ملی‌گرای ایرانی[۲][۳] و یک مبارز در دورهٔ انقلاب مشروطه بود. او رهبر جنبش جنگل، رئیس‌جمهور جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران، انقلابی و از سرداران معروف گیلک از اهالی رشت بود

او که در جوانی به تحصیل دینی اشتغال داشت جزئی از نیروهای انقلابی بود که در جریان نهضت مشروطیت موفق به فتح تهران شدند. سپس به گیلان برگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود؛ نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد. کوچک خان گروه‌های مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهی ضداجنبی به جمهوریخواهی سوسیالیستی سوق دهد و در ژوین ۱۹۲۰ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد. کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد. مدتی بعد کوچک خان در حال عقب‌نشینی بر اثر یخ زدگی در کوه‌های تالش درگذشت.

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه‍.ش در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسهٔ جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسهٔ محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی می‌توانست وی را در سلک روحانیان درآورَد، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

میرزا در واقعهٔ مشروطیت به انقلابیون جبههٔ شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت داشت. روس‌ها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ ه‍.ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده‌بود به شدت تحت تأثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبهٔ آرمان‌های آزادی خواهانهٔ مشروطه که آن را بر باد رفته می‌دید به دنبال نجات ایران و علی‌الخصوص گیلان از اشغال آشکار نیروهای نظامی اجنبی نیز بود. افکار میرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گیلان نفوذ کند. افرادی نظیر دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی که از چهره‌های تحصیل کرده و فرهیختهٔ گیلان بودند، یا حسن آلیانی و شیخ علی شیشه بر که از طبقات معمولی جامعه بودند در میان طیف طرفداران میرزا دیده‌می‌شوند؛ و به جز این‌ها میرزا توانست از حمایت چند تن از بازرگانان و کسبه معتبر از جمله حاج احمد کسمایی نیز برخوردار شود. تاریخ‌نگاران عمدتاً قیام جنگل را به دو دوره مجزا تقسیم می‌کنند، که دورهٔ نخست در ابتدا به مدت پنج سال و به مرکزیت فرماندهی در کسما، و سپس به مدت نزدیک به دو سال به مرکزیت زیده و به صورت یک حکومت جمهوری مستقل در کل ایالت گیلان بوده‌است. دوره دوم مصادف با نزدیکی طرفداران انقلاب بلشویکها به میرزا کوچک می‌باشد.
میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به لوشان رفت و قیام ضد بیگانه اش را آغاز کرد. این زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهانی اول. قوای روس بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران، در مناطق شمالی ایران نیروی نظامی پیاده کرده‌بودند که این نیروها باعث آزار و اذیت و گاهی دزدی و چپاول و تجاوز به حریم عامه مردم، علی‌الخصوص کشاورزان و دامداران و تجار و کسبه می‌شدند. از دست دولت مرکزی ایران هم کاری ساخته‌نبود. تظلم خواهی و رد اشغال ایران از طرف قوای بیگانه مهم‌ترین انگیزه مردم گیلان برای حمایت از افکار میرزا کوچک خان در دوره اول بود؛ لذا در یک فاصله زمانی کوتاه، تعداد کثیری از مردم (خصوصاً جوانان)، داوطلب همکاری با میرزا شدند. جنگلی‌ها اغلب با استفاده از عملیات کمین یا شبیخون به منافع روس‌ها یا عناصر وابسته به آن‌ها ضربه می‌زدند. قوای روس و البته نیروهای داخلی وابسته به آن‌ها بارها تلاش کردند جنگلی‌ها را سرکوب کنند اما کاری از پیش نبردند و عمدتاً شکست خوردند که از جمله این نیروهای وابسته که از جنگلی‌ها شکست خوردند می‌توان به لوطی عبدالرزاق و مفاخرالملک اشاره کرد.[۷]
 دولت ایران در جنگ جهانی اول رسماً اعلام بی‌طرفی نموده و این بی‌طرفی را نیز در عمل ثابت کرده‌بود و این نیروهای روس (در شمال) و انگلیس (در جنوب) بودند که بدون توجه به این بی‌طرفی، در ایران نیرو پیاده کردند و جدای از این برای تأمین آذوقه و مایحتاج خود به کشاورزان، دامداران، تجار و کسبه تعدی می‌کردند و جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم خواهی عامه مردم ریشه می‌گرفت و نه تحریک بیگانه (دول محور). دولت مرکزی ایران که خود از نقض بیطرفی ایران از سوی متفقین به شدت ناراضی بود، قلباً حرکت‌های مردمی را علیه اشغالگران می‌ستود؛ بنابراین در این دوره دولت ایران سعی می‌کرد با جنگلی‌ها کج دار و مریز رفتار کند. در طرف مقابل هم جنگلی‌ها سعی می‌کردند وفاداری و احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند، لذا با نماینده دولت مرکزی (حشمت الدوله) و حتی خود رئیس‌الوزرا (مستوفی الممالک) مکاتبه و مراوده داشتند
بعد از انقلاب بلشویکی روسیه ۱۹۱۷ نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج قوای جنگل راه را برای آن‌ها هموار کردند. اما آخرین دسته روس‌ها، یعنی قوای ژنرال بیچراخوف که دارای افکار تزاری بود، وضعیتی متفاوت داشت. او با انگلیسی‌ها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در آنجا با بلشویک‌ها بجنگد. انگلیسی‌ها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان، تعدادی از پاسگاه‌ها را نیز در اختیار آن‌ها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود. میرزا قبول نمی‌کند و به ناچار در کنار پل منجیل جنگ سختی درمی‌گیرد. قوای روس به وسیله توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامی نامناسبی داشتند پیروز می‌شود و راهی انزلی می‌گردد؛ و رشت نیز به دست قوای انگلیس می‌افتد. البته بعد از آن جنگلی‌ها به هر ترتیب که شده، رشت را آزاد می‌کنند، ولی این آزادی دیری نمی‌پاید و انگلیسی‌ها دوباره رشت را تصرف می‌کنند. سرانجام با وساطت کنسول فرانسه بین جنگلی‌ها و انگلیسی‌ها آتش‌بس برقرار می‌شود.[۷]
در پایان آبان ۱۳۰۰ قوای قزاق دولتی رضا خان سردار سپه با اتحاد با نیروهای تسلیم شده خالوقربان، سیدجلال چمنی، کربلایی نقره آلیانی و همچنین خوانین محلی سردار مقتدر تالش، میرزا یوسف خان شفتی؛ همگی از فرصت استفاده کرده و طی حملات متعدد، نیروهای جنگل را در جنگلهای آلیان وادار به عقب‌نشینی کردند که بعضی از سران تسلیم یا مخفی شدند. میرزا بعد از ده روز پنهان شدن نهایتاً همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو (حاکم خلخال)، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های تالش حرکت کردند، ولی گرفتار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر فشار سرما و برف در روز جمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰، درحالی که میرزا، هوشنگ را به کول گرفته‌بود، از پای درآمد.
خبر درگذشت میرزا به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده به همراه شماری تفنگچی به خانقاه گیلوان خلخال رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از همراه وی به نام رضا اسکستانی از اهالی روستای اسکستان خلخال، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال و از آن‌جا به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی‌کرد. جسد بدون سر میرزا کوچک خان در میان زاری و شیون مردم در گورستان دهکده به خاک سپرده شد.
سر میرزا کوچک‌خان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدت‌ها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران، نزد سردار سپه فرستاد. سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن‌آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا به نام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه (حدوداً پس از گذشت بیست سال از مرگ میرزا) آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه خلخال به رشت حمل کنند، ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد، جسد میرزا را به‌طور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در محل دفن او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.
Mirza Kochak Khan.jpgمیرزاکوچک خان جنگلی؛ میهن پرستی ضد بیگانه و روشنفکری مذهبی - ایرنا