-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:37
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:36
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:35
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:34
-
زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان.حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:32
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:31
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:30
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:29
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:28
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:27
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:26
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:25
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:24
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:23
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:22
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:21
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:19
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 5 فروردین 1401 00:17
-
/مکاشفه یوحنا - کامل/
جمعه 5 فروردین 1401 00:06
-
/سرود پرستشی : چون بنگرم بر صلیبت ، کلیپ تصویری برگفته از فیلم مصائب مسیح/
جمعه 5 فروردین 1401 00:01
-
/سرگذشت شاگردان عیسی مسیح - یوحنا برادر یعقوب (برادران رعد) | شماس مانی محمدی/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:54
-
/فصل 12/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:38
1 و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد،زنی که آفتاب را دربر دارد و ماه زیر پایهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است، 2 و آبستن بوده، از دردِ زه و عذاب زاییدن فریادبرمیآورد. 3 و علامتی دیگر در آسمان پدید آمد که اینک، اژدهای بزرگِ آتشگون که او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر؛ 4 و دُمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده،...
-
/فصل 11/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:33
1 و نیای مثل عصا به من داده شد و مرا گفت، برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را که در آن عبادت میکنند پیمایش نما. 2 و صحنِ خارجِ قدس را بیرون انداز و آن را مپیما زیرا که به امّتها داده شده است و شهر مقدّس را چهل و دو ماه پایمال خواهند نمود. 3 و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدّت هزار و دویست و شصت روز...
-
/فصل10/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:24
1 و دیدم فرشته زورآور دیگری را که از آسمان نازل میشود که ابری دربر دارد، و قوسقزحی بر سرش و چهرهاش مثل آفتاب و پایهایش مثل ستونهای آتش. 2 و در دست خود کتابچهای گشوده دارد و پای راست خود را بر دریا و پای چپ خود را بر زمین نهاد؛ 3 و به آواز بلند، چون غرّش شیر صدا کرد؛ و چون صدا کرد، هفت رعد به صداهای خود سخن گفتند. 4...
-
/فصل 9/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:12
1 و چون فرشته پنجم نواخت، ستارهای را دیدم که بر زمین افتاده بود و کلید چاه هاویه بدو داده شد. 2 و چاهِ هاویه را گشاد و دودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد و آفتاب و هوا از دود چاه تاریک گشت. 3 و از میان دود، ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوّتی چون قوّت عقربهای زمین داده شد 4 و بدیشان گفته شد که ضرر نرسانند نه...
-
/فصل 8/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:08
1 و چون مُهر هفتم را گشود، خاموشی قریب به نیم ساعت در آسمان واقع شد. 2 و دیدم هفت فرشته را که در حضور خد ایستادهاند که به ایشان هفت کرّنا داده شد. 3 و فرشتهای دیگر آمده، نزد مذبح بایستاد با مَجمَری طلا و بخور بسیار بدو داده شد تا آن را به دعاهای جمیع مقدّسین، بر مذبح طلا که پیش تخت است بدهد، 4 و دودِ بخور، از دست...
-
/فصل 7/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 22:59
1 و بعد از آن دیدم چهار فرشته، بر چهار گوشه زمین ایستاده، چهار باد زمین را باز میدارند تا باد بر زمین و بر دریا و بر هیچ درخت نوزد. 2 و فرشته دیگری دیدم که از مَطلَع آفتاب بالا میآید و مُهر خدای زنده را دارد. و به آن چهار فرشتهای که بدیشان داده شد که زمین و دریا را ضرر رسانند، به آواز بلند ندا کرده، 3 میگوید، هیچ...
-
/فصل 6/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 22:53
1 و دیدم چون برّه یکی از آن هفت مهر را گشود؛ و شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد میگوید، بیا [و ببین]! 2 و دیدم که ناگاه اسبی سفید که سوارش کمانی دارد و تاجی بدو داده شد و بیرون آمد، غلبهکننده و تا غلبه نماید. 3 و چون مهر دوّم را گشود، حیوان دوّم را شنیدم که میگوید، بیا [و ببین]! 4 و اسبی دیگر، آتشگون...
-
/فصل 5/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 22:39
1 و دیدم بر دست راست تختنشین، کتابی را که مکتوب است از درون و بیرون، و مختوم به هفت مُهر. 2 و فرشتهای قوی را دیدم که به آواز بلند ندا میکند که کیست مستحّقِ اینکه کتاب را بگشاید و مُهرهایش را بردارد؟ 3 و هیچکس در آسمان و در زمین و در زیرزمین نتوانست آن کتاب را باز کند یا بر آن نظر کند. 4 و من به شدّت میگریستم زیرا...
-
/فصل4/
پنجشنبه 4 فروردین 1401 22:32
1 بعد از این دیدم که ناگاه دروازهای در آسمان باز شده است و آن آواز اوّل را که شنیده بودم که چون کرّنا با من سخن میگفت، دیگرباره میگوید، به اینجا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم. 2 فیالفور در روح شدم و دیدم که تختی در آسمان قائم است و بر آن تخت نشینندهای. 3 و آن نشیننده، در صورت،...