یک ذهن خردمند تفکر میکند اتفاقات و پیرامون را بدرستی چینش میکند و عملکردها را با دانش می اندیشد . یک چشم بینا همواره بر تفکر و چرخه سیستم بدن مینگرد می اندیشد تفکر میکند ذهن جاهل و رذالت نمی بیند نمی اندیشد و فهم نمیکند جز خباثت علت در چیست؟ منافع زمینی. منافع زمینی باعث کور شدن فهم میشود و وقتی فهم کور شد جهل سرافرازی میکند وقتی که جهل سرافرازی کند نه میبیند نه می اندیشد و نه تجزیه و تحلیل میکند اگر امری بر اهل خرد و دانش ارائه شود مگر کمیاب شود یا به سخنان کمیابی گیرد. اما اهل معنویت و دانش و ایمان باعث تقویت میشود.منافع زمینی هر چیزی را از بین میبرد حتی وجدان را.پس در ذهن انسان اندیشور اتفاقات و توجهات و امورات و تمامی مسائل پارامتری رصد از تفکر میشود سبط ربط امورات از پر شدن بر دل و عقل او جاری میشود. شما اگر به جاهل نشان دهید زمین از هم به پاشد و زمین دوباره به هم پیوند خورد و آسمان زمین کج شود مثالست و بعد درست شود جاهل میگوید چرا زمین کج نمیشود و چرا ما از بین آن نمی افتیم و وقتی افتاد مثال میگوید من که ندیدم بیفتم.جهل و غرور افت هست اگر جاهل دارا شود سرمایه اش شر هست. اگر جاهل مقام یابد مقامش نیرنگ هست اگر جاهل زور دار شود مشتش بر سر مظلوم هست.حال در هر کسی که آزار و ظلم و ستمو نفهمیدن باشد جهل هست سایه جهل بر تمامی روح جسم او مثال چتری پوشانیده بر سر او میشود.حال اگر زمانی الماس سنگ پا زننده شود و سنگ پازننده الماس آن زمان اوج تاریکی شرارت هست. حال اگر گوهر بی ارزش و بی گوهر با ارزش شود آن زمان سایه پنهانی بر چیرگی جهان غلبه یابد جهل و غرور و تکبر نخوت و آزار به هر نحوی خود مایه تاریکیست.و آزار و ستم ظلم نیرنگو و خباثت مایه بدبختی و رنج هست.آنی که تشخیص دهد عقلش به کار بندد و آنی که تشخیص ندهد زیر ستم و ظلم تفکری خود زنجیر میشود. اگر دانایی خرد تاریک شود جهل رشد میکند در جهل زنجیر اسارت اول انداخته میشود و در اسارت جهل به پشیزی چشم بسته شود اما انسانی که استقلال فکری داشته باشد زنجیر را قطع میکند و رها میشود.حال اگر زنجیر جهل باشد دانایی بر آن راه یابد و در آن هدفمند و درست شود . اگر ذهن بسته باشد یعنی میخ وار درون آن همانی پر شود که فکر میکند درست هست اما اگر میخ را درون ذهن خود نکند میبیند می اندیشد تشخیص میدهد و راه درست را انتخاب میکند.