fanoos9

در هر بازه زمانی  در برابر تاریخ میزان هست. زمانی  9 تا زمانی  100 تا زمانی 1000 تا زمانی 2000 تا زمانی 5000 تا شاخ تاریخ بستگی دارد به رموز آن وقتی شاخ ترین تاریخها باشد مهیب تر گاهی  یک کار ده و ده کار صد و صد کار هزار گاهی هم یک کار هزار کند.زمانی که حجمه زیادتر باشد زمان سختتر تاریخی هست. گاهی  امری هدایت هست گاهی امری کلام هست گاهی امری هدایت کلامی هست گاهی امری هدایت مسیری هست تا سر منزل آن.اگر در سخت ترین شرایط تاریخی باشد توجهات معطوف اوامر دیگر میشود.هدایت گاهی همگانی هست گاهی معطوف به قومی.گاهی معطوف به تعدادی برای قومی گاهی قوم ها برای بعد.گاهی یک کار هزار کند. اما گاهی همه آن کارایی آید. باید دید اگر همانها نباشد پاشنه بلند و وقتی باشد پاشنه بلند نیست اما نقشه زیاد.گاهی  تابلو نمودار میشود که  ترس بر زمانه مستولی شده یا خط راهبردی انحراف گرفته.ترس مستولی شده ترس مقاصد اهداف هست.مقاصد اهداف بر زمانبندی ها واقف نیستند.اما بر کنترل زمانه واقف بر نمودار ارزی و منافعی میشوند.گاهی کلام گفته میشود و همان ساعت اوامر پدیدار .اوامر بالا بر اوامر پایین زنجیره و اوامر بالا از بالا بر زمین اجرا میشود.قوای فرشتگان افراد و افراد موجود در زمین.گاهی بهشت جهنم در کتبی  زمینی منطقه ای در زمین نمودار میشود که راس آن بر آسمان افراشته هست.اما  این حفره مرگ تا بالا یک حفره معمولی دید آسمانی نیست حفره ای تا نمودار ورای دید هست.چیزی که حفره بر آسمان شود مثال تونل نورانی یا چرخه نور تا بالا.نمیتواند در زمین جهنم بهشت را ترسیم کرد.یا موت بعد حیات نباتی زمین.حیات نباتی جمادی زمین  با مرگ تمام به بالا میشود.حال اگر ارواح در زمین سیر میکنند.سر میزنند میروند این نمودار زندگی بعد حیات هست.گاهی سالها طول میکشد به زمان زمینی . معلوم هست که میزان رفت و آمد آنها زمانی هست به میزان آزادی روح آنها.گاهی مکشوف میشود که رفت و امد مردگان یا زندگان روح نوعی هست که عالم بعد موت را ثابت میکند اما موت پایان نیست بلکه آغاز راهی هست برای تکامل آن.مرگ پایان نیست.اما اگر به مرده ای بگویید بیا زنده شو میان زندگان زمینی بیا در جسم نه صرف روح نخواهند خواست حتی آنهایی که در عذاب روحی هستند.عذاب زمین را بدتر میدانند شاید برای زندگان خیلی گاهی عالی باشد و رضایت زندگی. اما برای مردگان این جهان شرارت هست.زیرا شرارت آن مکشوف برایشان میشود بدشان می آید. کامل مکشوف میشود.اما مگر روح شریر اینجا برایش بهتر نیست . اما  چون با جسم مادی ما وزن میکشیم حیات روح را یک حیات عجیب میبینیم. شاید تجربه کنندگان مرگ که نوعی اتصال روح و جسم هست و موت مکشوف کامل نشده بازخورد بین این حیات تا موت انتقال نیافته را بازگو میکنند. موت انتقال نیافته یعنی رشته حیات وصل هست اما بین این حیات تا حیات روح فاصله عمیق هست.تا جایی که مجاز به آنند را میبینند اما انتقال کامل به آنجا را ندیدند یا تصورات پیرامون حیات زمین را میگویند یا  وخیمتر آن تا حفره نورانی اما نه انتقال کامل به بالا تا نصفه راه بازگشت میکنند وخامت کامل . پس کسی از ان جهان روحی نمیتواند تصویری بیاورد .که ترسیم کند برای زندگان الا حیات بین رفتن اما برگشتن.گاهی  آدمها عمل نادرست روح گیری میکنند که با روح خود ارتباط میگیرند و فکر آنها اینست که با روح مردگان ارتباط گرفتند.ذهن انسان قوی هست .تصویری از ذهن خود بر روح آن مرده را ترسیم میکنند.حتی در اوامر تخصصی آن مثال فلان نویسنده معروف در کنار آن اشخاص در میز نشسته و روبرو دوربین عکس گرفتند.آن حالت عمیق و کار غلط ذهن شخص وارد به آن صورت میگردد و آن صورت در تصور آنها شکل میگیرد و آن شکل نمایان میشود.اما بدون این راه غلط خود اثبات آن به خواست خدا اتفاقی عمل میشود.بدون دخل تصرف در زندگی آنها.اما در امورات باطل اینکار دخل تصرف در ذهن همان شخص هست. و آنچه از ان بیرون افکنده میشود تصورات ذهنی اوست.که از طریق آن شخص شکل میگیرد و افراد دیگر فکر میکنند روح احضار کردند. در حالی که روح همان شخص با تفکرش از حالت ذهنی خود او به شکل در میاید و حیرت زده میشوند عکس میگیرند و در کتب فرقه روح گرایی چاپ میکنند.که کاری بس خطرناک و بد هست. زیرا ممکن هست شخص به مرگ رود. پس باطل هست چون ضرر دارد.و فایده ای هم ندارد. بدعت بد بد هست.زیرا انسانی تصورات ذهنی خود را پس میدهد و فکر میکنند روح گرفتند در حالی که خود شخص را گرفتن و روح شخص تصور ذهنی  خود را پس میدهد از  شخصی یا اشخاصی که در ذهن او بیشتر هستند.مثال فلان نویسنده فلان اقوام فلان شخصیت.تصویر پس داده شده خود همان شخص و تصویر همان ذهن اوست نه خود آن شخص مرده.در مرگ موقت انسانها پیرامون خود را تصویر میکشند نه مرگ بالا رفته را مرگ بالا رفته بازگشت ندارد مگر مرگ وخامت گونه آن تا حفره نور که نزدیکتر به مرگ هست گاه در خوابی گاه در بیداری مرگ موقت بازگشت احیا پذیر.پس مرگ موقت ذهنیات شخص هست در پیرامون حیاتش نه عالم اموات یا ارواح یا زندگان روح.برای همین نمیتواند بازتاب مرگ کامل باشد اما تجربه عمیق آن همان دریچه نور تا بالا هست.که کامل نمیشود به تصویر عالم موت .حتی شخص در مثال زنده کردن مردگان در تاریخ از عالم موت خبری داده نمیشود شخص مرده مثال چهار روز برگشت کرده حقانیت را میداند اما چه اتفاقی افتاده را نمیگوید یا حقانیت او بر امر کاری هست که انجام گرفته در کتب هست.پس این پاک شدن ذهن برای آنست که اسرار عالم بعد موت اسراری عمیق هست.که فاش شدن آن را خدا برای فقط کتب امورات کلی گفته میشود اما تصویر عالم موت بعد آن را نمیدهد زیرا اسرار عالم ارواح اسراری عمیق هست.زیرا یک چشم به امورات باز میشود و امورات مکشوف میشود.و اسراری دانسته میشود و بازگشت آن فراموشی هست برای تجربه کنندگان وخیم هم اسرار باز نمیشود مگر بازگشت از نیمه راه تا بالای حفره ای که برگشت میکنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد