/سهراب سپهری : پنجره ام به تهی باز شد/

پنجره ام به تهی باز شد

و من ویران شدم.

پرده نفس می کشید

دیوار قیر اندود!

از میان برخیز.

پایان تلخ صداهای هوش ربا!

فرو ریز.

لذت خواب می فشارد.

فراموشی می بارد.

پرده نفس می کشد:

شکوفه خوابم می پژمرد.

تا دوزخ ها بشکافند،

تا سایه ها بی پایان شوند،

تا نگاهم رها گردد،

درهم شکن بی جنبشی ات را

و از مرز هستی من بگذر

سیاه سرد بی تپش گنگ !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد