کجای قصه خوابیدی

باز کجای قصه ی خواب گرفته نور مهتاب هست

شبی شعری که میبرد غمهای زمین را

روی تقاطع فکر رسالت چگونه زیستن بود

و در بلوار اندیشه مردی تبر میزد درختان فکر را

شعری برایت گفته ام نامه رسان نیاورد

کجای واژه اشکم خنده دار بود برای شعرم شمعی روشن کن

حسام الدین شفیعیان

/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/

/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/

چه خالی گفتی
با چه حالی گفتی
از چه عالی گفتی
یا که فانی گفتی
با ستاره گفتی
یا که آسمانی گفتی
از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی
گلفشانی گفتی
با نشانی گفتی
بند بند مرا دار قالی گفتی
دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی
از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح عالی بافتی
شد شکر هم غزلم وای از این همه طرح زدنت
چه بگل آویختی
صنمو سرو گل سوسنو سنبل به زدن از شعر گل بر دل قالی بافتی
از اشک تو هم طرح شده در گل آن تو بگو چگونه چنین گل ز قالی کاشتی
یا که گل خود چو تو دارد از نقش بهانه تو خود شورو حالی ز قالی داشتی
حسام الدین شفیعیان

شهر بادبادک ها

قصیده های بارانی

کلبه شنزار های ساحلی دریایی

میان قطعات زندگی تاب میخورد ماحصل فکرهای طوفانی

چند قصه ناسروده انگار فصل سرد خواب های پسا تاریخ از شعری تنیده در قالب دفتر ذهن

ما همه در دفتر زندگی رفته از کلمات شده ایم

مزرعه ای در بادهای قطب های تنهایی

نموداری از تکاپوی شهری

تکاپوی درون خواب های طولانی

شهر های تکیده بر برجک ها

ناودان شیروانی قصه طولانی فریاد های خاموش

چتر را باز کن آسمان مثال باد در بادبادک چتری برای پروازست

حسام الدین شفیعیان

قصیده ای طوفانی

برای قصیده ها تنهایی

برای شعر من کنج اتاقی کلماتی بارانی

قصه از کاشتن بذری آغاز شد

منو شبو شعرو قصیده طوفانی

حسام الدین شفیعیان

دقایق سکوت انگیز زمین

دقایق  سکوت انگیز زمین

جایی در  سمفونی زمان

جایی در  نت های کمان

جایی در فالش شدن نهان

گاهی در  دو دو می های نهال

نهال بر گیاه و بذر  جهان

جهان بذرو درو در اعمال عیان

حسام الدین شفیعیان