فکر منفی همه چیز را منفی مینگرد خوبی دیگران .مهربانی دیگران.حرف خوب دیگران.کار خوب دیگران.خدمات دیگران.خیرسانی دیگران.فکر منفی تاریکیست.بدبینی مد نظر تاریکی درون رشد میکند.بذر نیکو روشنایی هست.بذر روشنایی روشنایی بخشی میکند.و بذر تاریک تاریکی را نمودار میکند.شما یک اصل محوله درونی دارید که برونتان رشد میکند و آن مد نظر گرفتن خداوند در همه امورات هست.خداوند بسیار سخاوتمند هست.اگر بازخورد ظرفیت های تاریک نمودار برایتان شود که بندگان خدا چگونه اند شما سمت روشنایی بخش آن دسته انسانها را ندیدید.زیرا اگر در سختی هستید.این گشایش را از خدا باید بخواهید .که اصطلاحن دست خدا نامیده میشود یاری خدا یعنی من تبلور روشنایی بخشی را درونم تقویت میکنم و از خداوند هست که پاسخ آن را از بازخورد رفتار و کردارتان به شما بدهد از بنده بازخورد خواستن یعنی رشته کار را به بنده گره زدن رشته محکم خداست که باز کننده همه گره های کور زندگیتان هست در بازخورد رفتار و عملکرد شما زیرا ناظر بر تمامی زندگانی رفتار بینش تفکر عملکرد و زندگیتان هست.پس خداوند را خواندن یعنی خداوند مد نظر شما میشود که تمامیه کوه های ایجاد شده را بشکند تا گوهر خلوص شما در کوله بار شما ماحصل برداشت از کاشتن آنچه کردید شود.و خداوند بسیار دقیق و بسیار حساب شده کار شما را درست و پیش میبرد.
حقیقت طلبی یعنی اینکه در این جهان جستن کوبیدن و حق و حقیقت را یافتن است.
حق به حقدار و حقیقت یعنی تحمل سختی ها برای رضایت خداست.
حقیقت طلبی انسان را از بعد منافع دنیوی به امور آسمانی رهنمود میکند.
امور آسمانی به امور زمینی در بعد یافتن رهنمود میکند.
یافتن یعنی اصل شخص در حقیقت طلبی را یافتن.
خود شناسی یعنی اول خداشناسی بعد یافتن حقیقت در امر خدا.
خداوند دوستدار کسی هست که تحمل مشقت ها و سختی ها را برای یافتن آنچه حق است بجوید.
نه فردی جای فردی دیگر نه کسی جای کسی دیگر بلکه در این امر خود شخص به افراد معرفی شود.
آن موقع ارزش و رسالت شخص و آنچه قدرت او در انجام آنست در نجات بشریت رقم میخورد.
نه شک نه هالیوودی طلبی یعنی ورای یک شخصیت که دیگر در فکر نگنجد و یک امر غیر دست یافتنی بلکه دست یافتنی در امر حقیقتی که خداوند آن را قدرت میدهد و همه تفکرات اول خدا را مد نظر میگیرند چرا چون خداوند در هر ادیانی در هر تفکر معنوی اول هست زیرا خداوند اول بودنش برای آنست که همه نجات را در آنچه بر انسان های وعده داده شده در نجات قدرت میدهد. بعد آن یعنی حق و حقیقت نه منافع دنیوی نه منافع سیاسی جهانی نه منافع اشخاص بلکه رضایت خداوند مهربان.
زیرا هر کسی را که در این راه هست خداوند قدرت تشخیص میدهد بلکه در اوامر رو به روند زمانبندی خدا قویتر و درون برون نگری و امورات سر الهی در اسرار را خداوند عطا میکند تا ذره ای حقی پایمال نشود صبر و تحمل سختی های طاقت فرسا در توکل بخدا در امر رضایت خدا انسان را خوار نمیکند بلکه مقامات معنوی شخص بیشتر میشود.انسانی که بر ترس هایش برای رضایت خدا غالب آید باید خودسازی و دگر سازی کند تا نه از مرگ بترسد نه از خوار شدن در راه خدا بلکه ترسش آن باشد که ذره ای حقی پایمال شود پس افرادی که میتوانند ثابت کنند صبر میکنند اما حقیقت را میجویند در توکل بخدا زیرا از عقوبت الهی و جهان پس از مرگ که همه آن را در سرانجام آن حساب و کتاب دارد در اینکه در پیشگاه ملکوت الهی بازخواست شوند و در آن عالم که انسان دستش از دنیا کوتاه هست یعنی ذخیره اعمال نیک برای آنجا باید در همینجا کمال گیرد و اگر امکان کمال در آنجا در کمال گرفتن اینجا و تکمیل معنویت بر آنجا در افرادی که رفته اند اما باز هم در اوامر خدا به قدرت حق خود را جدا از زمین نمیدانند و در ملکوت آسمانی صاحب قدرت معنویند و آزاد در شهادت در راه خدا در زمین بوده اند و دستشان بازتر و قدرتشان حق در قدرت حق الهی و آن قدرتی که خدا به انسان هایی که درونشان قرار میدهد میشود زنجیره حقیقت طلبی برای رضایت خدا.شکر خداوندی را که جوشش و کوشش را در انسان نهاد تا نهال سر سبز خوشحالی در اگر راه را درست رود و قضاوت درست و جستن و مرتبط کردن درست باشد رضایت خداست.
آنهایی که به یقه و لباس شیک مثال مقام دنیوی گرایش دارند زمانی که شخص عزل میشود باد شخصی دیگر در وزیدن میشوند اما آنهایی که نگاه معنوی به شخصی دارند نه برای ریاست نه برای منفعت سمت شخصی هستند بلکه نگاه آنها معنویت شخص هست.گرایشات سمت امور دنیوی بد هست. گرایشات سمت شخص چه کسی هست درست هست.شاید شخصی 10 نفر شاید شخصی میلیون شاید شخصی میلیارد شاید شخصی انگشتان دست.دوست حقیقی انسان خداست. بعد آن زنجیره درست روشنایی که نه سمت منفعت حرکت میکنند نه سمت مقام ریاست بلکه سمت حق طلبی و درستی حرکت میکنند.خدا کند انسان از مقام معنوی خود را عزل نکند چون خود انسان هست که سقوط میدهد خود را نه خدا.پس اول قدم آن دوری از تکبر و غرور و نخوت هست. دوم آن حفظ مهربانی و اصالت انسانی و شرافت انسانی خودش و سوم آن دادن اتصال به دیگران برای آنهایی که در اول مسیر هستند و ماندن در اتصال آنهایی که به مدارج معنوی بالا رسیده اند.
اگر توانستیم خشم را کنترل کنیم یعنی بذر تاریکی را در کوچکترین نمود آن درونمان خشک کردیم.در تحول انسانی نو شدن یعنی دقیقه و دقایق و ساعتهای تو نو بشود در سمت کمال و روشنایی بیشتر اگر یک در جا زدید یعنی یه پله عقب تر رفتید.نو شدن در نو شدن درست و صحیح یعنی من بذر خشم.حسادت.کینه.انتقام.بدی را با بدی جبران کردن.و خشک کردن بذر تاریکی و آب دادن به روح در تفکر کاشتن و نوتر کردن آن در یک پله به سمت بالاتر.یک گوش کردن صحیح یک بینش صحیح یک تفکر صحیح یک حرکت خوبتر.یعنی دقایقم امروزم با فردایم فرق نو شدن در سمت درست را نمودار بهتر کنم.در جا زدن برگشتن هست یعنی من در همان کلام نو میشوم.اما در بعد بازخورد افکارم در نو شدن ها.بذر کلام همان کلامست اما بذری در پرورش ذخیره دانش در پرورش گفتن آن.بذر خشک نشده بلکه بذر همیشگی ماندگار در پرورش آن در نمودار آن در ذهنیت رشد کردنست.پس کوچکترین بذر تاریکی فاجعه بزرگ میتواند بشود خشم کنترل نشود فاجعه هست.فاجعه آن یعنی من روحم را زخم در زخم دیگران بشوم.اما بذر روشنایی یعنی آرامش درون به برون دیگری.برون روشن در برون ضمیر دیگری.خوشایند رضایت خداوند حرکت کنیم.زیرا خوشایند رضایت خدا یعنی آرامش درون خودمان.
شما فرض کنید در یک جزیره افتادید همه آدمخوار هستند اگر شما آدم نخورید آنها شما را میخورند چون فرق بین خود و شما را در این میدانند که شما از قبیله آنها نیستید.حالا فرض کنید شما رفتید در قبیله آدمخوارها گفتید آدم نخورید آنها هم گفتند چشم:نمیشود در سرشان نمیرود چرا چون با آنچه در آن زندگی کردند پرورش غلط یافتند مثال اینکه آدمخوار یعنی تفکر برابری دهیم اگر شما افکار خود را چکشی در فکر دیگری کنید مثال همان قبیله آدمخوار میشوید.که اگر آن فکر شما را نداشته باشند باید خورد شوند. اما در تفکر آزاد در انسان رشد یافته و تعقل پذیر شما ارائه دهنده تفکر و بینش خود هستید شما مثال نمی گویید شعر من خوبست تو هم بگو آره والا بیرون از مرز فکری من. شما شعر را ارائه میدهید آن شخص یا شعر شناس هست یا طبع شعر دارد و در خوانش آن نظر خود را میگوید.بینش و تفکر صحیح آنست که در آن حصار نباشد بلکه ارائه باشد.حالا فرض بگیرید شما در آن جزیره رفتید علامت ضربدر روی انسان را نخورید زدید بدون نوشته فقط یک انسان ضربدر.آن افراد ضربدر را چه معنا میکنند مثل غیر آن هیچ نخورید فقط انسان.غیرش هیچ.حالا بیا تعریف کن برای آنها که این ضربدر چیست. امر محال. پس در محال امکان تغییر سخت سخت سخت هست.یا بقول معروف نشدنی.اما در امر شدنی میشود تغییر یافت یا تغییر داد. نه به زور بلکه به تفکر صحیح والا زور میشود همان .شما فکر کنید آدمهای غول پیکر تر بیایند بگویند مثال ما به شما زور میگوییم میشود همان.اما در جهان پیشرفت کرده و رو به تکامل علمی و فرهنگی و معنوی اگر زوال در هر امری شد جهان مادی یا مادی گرا در امور جریان دارد جریان مادی گرایی صرف مثال همان قبیله آدمخوار هست. منتها جای خوردن انسان آدمی را در چرخ دنده مادیت خورد میکند.روح انسانی را ماشینی میکند.و در تمامی زمینه ها رقابت مادی کامل صرف را توسعه میدهد.نگاه شما به یک اثر یا نگاه شما به یک ساختمان به یک تلویزیون به یک مقاله نگاه صرف مادی میشود.همه چیز در جریان زنجیره امورات مادی سختی زندگی در چرخه جهانی نگاه مادی و نگاه بقای زندگی میشود روح انسانی تزلزل پیدا میکند و روح انسانی ماشینی میشود.ارزش ها مادی میشوند به چه دارایی به چه مدل مثال گوشی لباس و فخر فروشی و چشم هم چشمی و خوار کردن هم.در نوع غیر مستقیم.در همه چیز رخنه میکند.نگاه چرخ دنده ای یعنی نگاه سرمایه داری کلان بهره ای از انسان جای خوردن آن بالا رفتن از این چرخه به امور رسیدن به مادیت صرف. انسان در نظر آن افراد به منزله یک انسان ماشینی برای چرخه تولید صرف نه کار و روزی حلال بلکه در چرخه مادی صرف انسان تولیدگر بهره وری و مثال کالا میشود. اما در چرخه رضایت خدا انسان دارای مرحم شدن هم در تمامی امورات حیات زندگانی با نگاه معنوی میشود. نگاه معنوی نگاهیست که شما را در چرخ دنده له نمیکند بلکه در یک برای هم درست تعریف میشود.خطرناک ترین چرخه چرخه آدمخواری نوین هست. زیرا انسان و جان انسان مثال کالا نگریسته میشود جان یک انسان که برابر جان تمام انسانهاست در این چرخه که نگاه ها را به سمت مادیت میبرد امری کم کم عادی و خطرناک میشود پس چرخه له کنندگی چرخه تاریکیست و چرخه رضایت خدا چرخه روشنایی.