11. و آنانی که نام تو را میشناسند بر تو توکل خواهند داشت، زیرا ای خد.اوند، تو طالبان خود را هرگز ترک نکردهای
9. ا زروی شریرانی که من را هلاک میسازند، از دشمنانم که (برای) گرفتن جانم من را احاطه میکنند
9. از این رو دلم شادی میکند و جلالم به وجد میآید، جسمم نیز در اطمینان ساکن خواهد شد
3. تا به کی برای جان خویش تدبیر کنم و در دلم هر روزه غم باشد، تا به کی دشمنم بر من سرافراشته شود
6. ای خد.ا تو را خواندهام زیرا که مرا اجابت خواهی نمود، شنوایی خود را به من فراگیر و سخن مرا بشنو
5. آنگاه در خشم خود بدیشان تکلم خواهد کرد، و به غضب خویش ایشان را آشفته خواهد ساخت
7. بسیاری میگویند کیست که به ما احسان نماید، ای خد.اوند نور چهرة خویش را بر ما برافراز
9. نجات از آنِ خد.اوند است، و برکت تو بر قوم تو میباشد سلاه
5. خد.اوند مرد عادل را امتحان می کند، و اما از شریر و دوستدار ظلم ذات او نفرت میدارد
9. ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست، مثل کوزة کوزهگر آنها را خُرد خواهی نمود
3. پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوة خود را در موسمش میدهد، و برگش پژمرده نمیگردد، و هرآنچه میکند نیکانجام خواهد بود
7. ای خد.اوند در غضب خود برخیز به سبب قهر دشمنانم بلند شو، برای من بیدار شو ایکه داوری را امر فرمودهای
13. اگر (شرور) بازگشت نکند (خد.ا) شمشیر خود را تیز خواهد کرد، کمان خود را کشیده و آماده کرده است
1. همچنان که خداوند به من سخن گفته بود، از سمت راه دریای سرخ متمایل شدیم و به طرف بیابان حرکت نموده روزگار زیادی کوه «سِعیر» را دور زدیم.
2. خداوند به من چنین سخن گفت:
3. دور زدن این کوه برای شما کافی است، به طرف شمال روی آورید ...
4. به قوم چنین فرمان بده: شما از مرز برادرانتان –فرزندان «عِساو» که در سِعیر ساکنند عبور میکنید. از شما ترسانند، زیاد احتیاط کنید.
5. با آنها درنیفتید، چونکه از سرزمین آنها حتی به اندازهی جای کفپایی به شما نخواهم داد. زیرا کوهستان «سِعیر» را به «عِساو» به ارث دادم.
6. (مواد) خوراکی را از آنها با پول خریده بخورید و آب را هم از آنها با پول خریده بنوشید.
7. زیرا خداوند خالقت تو را در تمام کسب و کارت برکت داد. از مسیرت در این بیابان بزرگ اطلاع داشت. اینک چهل سال است که خداوند خالقت با توست چیزی کسر نداشتی.
8. از کنار برادران خود –فرزندان عِساو که ساکن سِعیر هستند از راه آن بادیه، از «اِلَت» و «عِصیون گِوِر» عبور کردیم. پس متمایل گشته از بیابان مُوآو گذشتیم.
9. خداوند به من گفت «مُوآو» را محاصره نکن و با آنها به جنگ نپرداز زیرا از سرزمینش به تو ارث نخواهم داد. چونکه «عار» را به فرزندان «لُوط» به ارث دادم.
10. قبلاً در آن (سرزمین) «اِمیها» که مانند «عَناقیها» قومی بزرگ و کثیر و قد بلند بودند، مسکن داشتند.
11. آنها هم مانند «عَناقیها» (جزء) «رِفائیم» محسوب میگردند و «مُوآویها» آنها را «اِمیم» میخواندند.
12. همانگونه که ییسرائل (اسرائیل) با سرزمین موروثی خود که خداوند به آنها داد عمل کرد فرزندان عِساو هم «حُوریها» را که قبلاً در «سِعیر» ساکن بودند بیرون رانده از پیش خود نابودشان کردند و جای آنها ساکن شدند.
13. اکنون برخاسته از رود «زِرِد» بگذرید. پس از رود زِرِد گذشتیم.
14. از زمانیکه از «قادِشبَرنِیع» رفتیم تا موقعی که از رود «زِرِد» گذشتیم سی و هشت سال طول کشید و همانگونه که خداوند برای آنها سوگند یاد کرده بود، نسل مردان جنگی از میان اردوگاه نابود شد.
15. و قدرت خداوند هم به منظور آشفته کردن آنها تا فنا شدنشان، دخالت کرد.
16. هنگامی که تمام مردان جنگی از میان آن قوم نابود شدند ...
17. خداوند به من چنین گفت:
18. تو امروز از «عار» سر حد «مُوآو» عبور میکنی.
19. مقابل «بِنیعَمُون» پیش میروی. آنها را محاصره مکن و با آنها درنیفت زیرا از سرزیمن «بِنیعَمُون» به تو ارث نمیدهم، چونکه آن را به فرزندان «لُوط» به ارث دادم.
20. آن هم سرزمین«رِفائیم» به حساب میآید. قبلاً «رِفاییها» در آن ساکن بودند و «عَمُونیها» آنها را «زَمزومیها» میخواندند.
21. قومی بزرگ و انبوه مانند «عَناقیها» قد بلند (بودند) که خداوند آنها را از پیش ایشان نابود ساخت. پس وارث آنها شده جای ایشان ساکن شدند.
22. نسبت به فرزندان «عِساو» هم که ساکن «سِعیر» هستند (خداوند) همانگونه عمل نمود و «حُوری» را از برابرشان نابود کرد. پس (فرزندان عِساو) وارث آنها شده تا امروز در جای ایشان ساکن شدند.
23. «کَفتُوریها» را که از «کَفتُور» خارج شده بودند، «عَویها» را که ساکن «حَصِریم» تا «عَزا» بودند، نابود کرده، جای ایشان ساکن شدند.
24. برخیزید و حرکت نموده از رود «اَرنُون» بگذرید. توجه کن «سیحُون» پادشاه «حِشبُون» اِمُوری و سرزمینش را به دست تو دادم. شروع کن تصرف نما و با او در افتاده بجنگ.
25. امروز شروع کرده ترس و خوف تو را بر اقوام زیر تمام آسمان مستولی خواهم گردانید. به طوری که به محض شنیدن آوازهی تو بر خود لرزیده در برابر تو وحشتزده شوند.
26. پس فرستادگانی با سخنان صلحآمیز از بیابان «قِدِمُوت» نزد «سیحُون» پادشاه «حِشبُون» فرستاده گفتم:
27. اجازه بده از سرزمینت عبور نموده فقط در مسیر جاده، طی طریق نمایم. به راست و به چپ متمایل نخواهم گشت.
28. خوراک را در برابر پول به من بفروش تا بخورم و آب را در برابر نقره به من بده تا بنوشم فقط اجازه بده پیاده عبور نمایم.
29. همانگونه که فرزندان «عِساو» که در «سِعیر» ساکن هستند و «مُوآویها» که ساکن «عار» میباشند، با من عمل کردند. تا به سوی سرزمینی که خداوند خالق به ما میدهد از «یردِن» بگذرم.
30. ولی «سیحُون» پادشاه «حِشبُون» نخواست در خاک خود به ما راه عبور بدهد زیرا خداوند خالقت روحش را سخت و دلش را قوی نمود، برای اینکه او را چون امروز به دست تو تسلیم نماید.
31. خداوند به من گفت توجه کن شروع کردم که سیحُون و کشورش را در برابر تو تسلیم کنم. شروع کن و آن را تصرف نما تا وارث سرزمین وی گردی.
32. پس «سیحُون» با تمام قومش برای رویارویی و جنگیدن با ما به سوی «یهَص» پیشآمد.
33. خداوند خالقمان او را در برابر ما تسلیم نمود. پس وی و فرزندانش و تمام قومش را شکست دادیم.
34. در آنوقت تمام شهرهایش را تسخیر نموده و تمام اهالی آن شهر و زنان و اطفال را تباه کردیم. نگذاشتیم کسی رهایی یابد.
35. فقط چارپایان و غنیمت شهرهایی را که تصرف کردیم برای خود تاراج نمودیم.
36. از «عَرُوعِر» که در کنارهی رود «اَرنُون» است و شهری که داخل دره میباشد تا «گیلعاد» شهرکی نبود که از دسترس ما خارج باشد. همه را خداوند خالقمان در برابر ما تسلیم نمود.
37. فقط به سرزمین فرزندان «عَمُون» -تمام کناره رود «یبُوق» و شهرهای آن کوهستان و هر محلی که خداوند خالق ما فرموده بود- نزدیک نشدی.