چه چیزی انسان را در امواج طوفان انگیز زندگی نگه میدارد امید به خدا.انسانی که در تمام سختی ها نبرد و نیفتد باید رشته اتصال محکم داشته باشد.اتصال محکم یعنی هر چقدر این اتصال ببرد پر شود به زنجیره اتصال.حالا اگر اتصال که اصل آن محکم هست از درون قطع شود دوباره وصل شدن به اتصال ایمان یعنی بدانیم که در یک اشتراکات انسانهایی هستند که نادیده میدانند. شرایط آنها مشابه شرایط سخت شماست.توقع معنوی توقعی برتر هست زیرا توقع معنوی بدون گفتن هست. زیرا در یک پروسه طولانی افرادی پر هستند از حس ها.همانها گوهر والایی هستند. منتها شرایط برای افراد در نبرد خیر و شر سخت هست تاریکی نمودار منافع دارد و روشنایی هدف والاتر آسمان.پس مهم این نیست دارایی شما چقدر هست مهم اینست در دید انسانهای معنوی این حس چگونه دیده شود زیرا آنهایی که در این اتصال قویتر هستند شاید برای شما باز جای تعجب داشته باشد پس دریاست نمیتوان برای آن حصار کشید که آخرش کجاست. چون مراتب انسانی فرق دارد و معنویت ها اندازه دارد زیرا این مراتب ایمانی متفاوت در آمدن در این مسیر به سمت روشنایی هست. مهم هست درون روشنایی را نگاه داریم و آن را مثال فانوسی بیهوده نگه نداریم بلکه آن فانوس ارزشی دارد به منزله روشن ماندن نور آن در دیگری و راه درست.
دغدغه مهمترین اموریست که نشان دهنده اعتقاد هر شخص به تعاریف مختلف در آن تعریف میشود.دغدغه. کوبیدن. جستن.اگر دغدغه نباشد فانتزی امور شکل خود را میگیرد. پس تکاپوی و دغدغه مندی و تمام تعاریف آن نشان میدهد یک شخص به آن مسئله چقدر اهمیت میدهد.اگر امور دیگر مخصوصا در امور معنوی دخالت کند سریع مفهوم آن در بر انسان شکل میگیرد خط دار بودن در امور.اما در امور معنوی خط دار بودن معنا ندارد. زیرا ضربه آن معنویست.نه شخصی.پس در امور معنوی ضربه زدن اول خود آدمی در آن غرق میشود چون امورات معنوی شاید افرادی فکر کنند بد میگویند فلان میکنند فلان کار کاری نمیشوند.این کج فکریست.خود در تاریکی ماندن خود بدترین ضربه ایست که انسان میخورد. تاریکی یعنی شخصی بیاید برای ضربه زدن به امورات سیاسی از امور معنوی وارد شود.چه راه غلطی.با سیاست مشکل هست با همان جنبه فکری وارد شوند. اما با معنویت اختلاف فکری با گفتمان و عقاید را گفتن و مباحثه. حالا در دغدغه ها جای دارد. ممکنست کسی بگوید فلانی مثال موسی به دین خود عیسی به دین خود یک ضرب المثل زیاد شنیده شده یعنی من راه خود تو راه خود.اما هیچ عیبی ندارد با درست گفتاری مباحثه کرد اگر این مباحثه مفید باشد دو جنبه فکری و اعتقادی هست. مثال یک انجن شعر که کسی شعر یا داستان یا حرف خود را میزند بعد کسی نظر نقد خود را میگوید. حالا اون مسائل مهمتر میشود مباحثی که جای سوال برای خیلی افراد هست. در امورات اساسی و باز نشده برای افکار اعتقادی دیگری.این یعنی جهان پیشرفت یافته و تکامل یافته نه در مباحث قبل چکشی و آن که حرف من فقط درست هست ارائه تفکر و پذیرش یا رد و اعتقاد خود گفتن آن دیگر در تفکرات افراد باز میشود و در تسلط افراد به امور اعتقادی جستن یافتن ها و مطالعات و غیره...
1-گوش شنوا و دیده بینا و فکر درست در اختیار کسانی هست که خود را به ناشنوایی.خواب ,و بستن فکر نزنند زیرا هر آنچه درست تمیز داده شود نیکو است.
2-هر کسی برای آنچه در تفکر و بینش و درست عمل کردن تقویت شد هم در ذات و هم در برون درست عمل میکند.
3-غرور مایه آفت و درون نگری مایه برکت زیرا درون و برون زیبایی آن در رفتارست.
4-هر انکسی که بخیل است بخل او حسد او و آزارش هم در سیرت هست.
5-رشد فکری انسان زمانی تکمیل میشود که وفاداریش در عملش در فکرش و در ریزش قرار نگرفتن او باشد زیرا آنکسی که سطح روحی پایینی دارد با لغزشی فرو میریزد اما آنکسی که محکم هست با هیچ لرزشی نمیریزد بلکه ایستادگی او و عملش نیکوست.
6-دوست واقعی کسی هست که در سختی با تو و در راحتی همفکر تو باشد. معنی دوست عمیق تر از آنیست که هر کسی را دوست پنداریم زیرا دوست واقعی ایمان قلبی واقعی دارد و دوست ظاهری مثال باد هست که با لرزشی میریزد اما دوستان واقعی کسانی هستند که از حال و وضعت خبردارند دوست مراتب مختلف دارد و بهترین دوست انسان خداست.
یک شمع روشن میتواند شعاعی از اطراف خود انسان را روشن کند اما صد آن هزار آن و میلیون آن و... میتواند جهانی را روشن کند فکر ما هم مثل یک شمع هست زمانی روشنایی آن زیاد میشود که بتواند در شمعدان اندیشه ها روشن و روشنی شمع های دیگران شود. هر کسی شمعی روشن کند آن را در ذهن خود بسته نگهدارد مثال آنست که درون خود را فقط بخواهد روشن نگه دارد اما وقتی این شمع بذر تفکر درست در جمع زیاد شد این روشنایی جهانی میشود نجات. وقتی حصار دور شمع کشیدید و سیم خاردار کشیدید. و در را بستید شمع روشن شعاعی از اطراف خود را روشن میکند که به واسطه خود فقط نجاتی میشود کم کم خاموش زیرا درون آن خاک میگیرد و غرور و تکبر میشود که من نجات پیدا کردم و دیگری به من مربوط نیست. اما اگر بازخورد برخوردهای یک جهان مد نظرتان باشد حاصل جمع آن برخوردها جهان برون رفته از خشونت و صرف مادی برون رفت از چرخ دنده ای میشود جهان برای هم برای برخورد دیگری با دیگری و نجات دیگری توسط دیگری دغدغه و فعال شدن روح انسانی از پر شدن از آنچه ذات اصلی انسان هست یعنی برای هم.برای خود میشود نشستن نگاه کردن و من چه کاری از دستم بر میاید برای دیگری. شاید اولین قدم کوچکترین آن یا بزرگترین آن در کاری که انجام میدهید. مثلان شاعرید. نویسنده اید. دکتر.پرستار. مغازه دار. نانوا. بنا.هر شغلی پاکبان و هر شغلی که به آن مشغول هستید. میتوانید در آن انسانیت را بگنجانید.که این نمودار در جامعه دیده شده.با انواع مختلف ایده آن. برای کمک به انسانهای دیگر. ایده ها مهم هستند ایده همسان یا ایده متفاوت.اصلان ایده سازی خودش مهم هست. ایده پردازی در کار خیر.ایده ها مهم هستند. مهم این نیست که شما حالا ایده نویی کار ببندید یا همان ایده زنجیره انسانی را پیش ببرید. مهم هدف آنست. حالا اگر شد ایده نوتر و کاری نو یا همان حرکت زنجیره انسانی.از نمودار آن در امور انسان ها. طبیعت. حیوانات.منابع نسلها برای حیات. و... هر کسی در زمینه ای یا زمینه هایی بسته به توانایی خود حرکت کند میشود زنجیره ای بزرگ در هدفی بزرگ برای رضایت خدا.
اگر توانستیم خشم را کنترل کنیم یعنی بذر تاریکی را در کوچکترین نمود آن درونمان خشک کردیم.در تحول انسانی نو شدن یعنی دقیقه و دقایق و ساعتهای تو نو بشود در سمت کمال و روشنایی بیشتر اگر یک در جا زدید یعنی یه پله عقب تر رفتید.نو شدن در نو شدن درست و صحیح یعنی من بذر خشم.حسادت.کینه.انتقام.بدی را با بدی جبران کردن.و خشک کردن بذر تاریکی و آب دادن به روح در تفکر کاشتن و نوتر کردن آن در یک پله به سمت بالاتر.یک گوش کردن صحیح یک بینش صحیح یک تفکر صحیح یک حرکت خوبتر.یعنی دقایقم امروزم با فردایم فرق نو شدن در سمت درست را نمودار بهتر کنم.در جا زدن برگشتن هست یعنی من در همان کلام نو میشوم.اما در بعد بازخورد افکارم در نو شدن ها.بذر کلام همان کلامست اما بذری در پرورش ذخیره دانش در پرورش گفتن آن.بذر خشک نشده بلکه بذر همیشگی ماندگار در پرورش آن در نمودار آن در ذهنیت رشد کردنست.پس کوچکترین بذر تاریکی فاجعه بزرگ میتواند بشود خشم کنترل نشود فاجعه هست.فاجعه آن یعنی من روحم را زخم در زخم دیگران بشوم.اما بذر روشنایی یعنی آرامش درون به برون دیگری.برون روشن در برون ضمیر دیگری.خوشایند رضایت خداوند حرکت کنیم.زیرا خوشایند رضایت خدا یعنی آرامش درون خودمان.
روح های بزرگ تفکرات بزرگ هستند.تفکرات بزرگ در گنجایش روح بزرگ هست.تفکرات مثبت تفکراتی هستند که روح را از خساست در میاورد.تفکرات منفی روح را کوچک میکند.اگر در یک پارچ آب دو برابر آن آب بریزید سرریز میشود. روحی که گنجایش آن زیاد بشود انعکاسش تجلی بزرگی از معنویت میشود.خداوند بسیار بخششگر و عادل هست.بسیار مهربانست.این ظرفیت گنجایشی در هر انسانی میزانی دارد.وقتی شما خیر اندیش باشید دهان شما زبان شما فکر شما همه روح شما در نمودار مهربانی رشد میکند.چون گنجایش شما از ظرفیت بزرگیست که آن را پرورش دادید.دیگر بازخورد برخورد را نگاه نمیکنید که چگونه برخورد شد شما ظرفیت وجودیتان را نمودار میکنید.بازخورد آن ظرفیت طرف مقابلست.اگر کسی لگد زد به شما و شما برگشتی لگد زدی میشوی مثل او.اما اگر فحش شنیدی و فحش ندادی و دعای خیر هم کردی این یعنی در کمال گرفتن پیشرفت کردید.زیرا نیش زبان زدن و روح دیگری را آسیب رساندن ظرفیت کوچک درونست.اما زبانی که به درون و برون مهربانست تبلور الماس گونه هست شما مد نظرتان خداست زیرا او ناظر بر تمامی اعمال و رفتار شماست.