فانوس-6

سه نوع خواب هست.خوابی که با صدای آرام بلند میشوی. و خوابی که با صدای بلند هم بیدار نمیشوی و خوابی که هر چه صدا هم نباشد خوابی اما بیدار نمیشوی. در خواب اول منتظر و زود بلند میشوی. در خواب دوم صدا بلند هست اما رویایی شیرینتر تو را از خواب بیدار نمیکند.و خوابی که خود خوابیست اما دوست نداری بیدار شوی.مثال سه نوع هست. مثالی که قدیمی هست و ماحصل آن جدید می آید مثالی که رویش شده اما پر شدگی آن در درون بذر هست. و مثالی که نیاز نیست چون واضح هست. سه نوع قدیم ماضی بعید و فعل حال هست. ماضی بعیدی که  اتفاق افتاده. ماضی بعیدی که اتفاق افتاده مختص همان زمان. و ماضی بعیدی که خاص همان زمان با شرح همان زمان هست. سه نوع ماضی فعل هست ماضی که باید انجام میشده مال حال حاضر هست. ماضی که مال حاضر هست و در تکامل کار هست. و ماضی حالی که مختص حال حاضر هست.سه نوع لجاجت هست. لجاجتی که برتر از حکمت  خود را خوانند.هست. لجاجتی که دستور به بالا هست. لجاجتی صرف مادی آنهم پر سود از زمین یا تابع فرمان اربابان زمینی هست.سه نوع خواست هست. خواستی که باید انجام گیرد خوش آمد و بد آمد ندارد زیرا صعودی هست نه  بر عکس وارونه. خواستی که انجام گیرد تا قوت عمل کند برای امر مهم. خواستی که باید رشد بیابد تا عمل گیرد.سه خواست دیگر هست گمشده ای نماند که بخواهد و بجوید بکوبد یا بر او مکشوف شود و صعود. گمشدگانی که حقیقت را بخواهند . یا گمشدگانی که خواب شیرین را بخواهند و گویند وادی حیرتی نیست. هیچ خبری نیست. هیچ خبری هم نمیشود. این دیار و کرات همه بوده و قیامتی نیست داوری نیست ملکوتی نیست ببینیم هم خوابیم. بیدار شویم دوباره همینجائیم و اصلان اگر آسمان ملکوت را وضوح نشان دهد و تاج افتخار ملکوتی ما  چون اینجا را دوست داریم آنجا نمی آییم.و آنجایی هم اگر باشد خیال هست ما رویای ان را دوست داریم اما خود آن را نه. مگر روح کباب میخورد و معده دارد نکاح میکند.بالاتر برو بعد دیگر اصلان این زندگی خیالست و ما در خوابی هستیم شیرین اما تلخیش برای وجود این باورهاست. حال که مکشوف هم شده باز ما ندیدیم خب. اگر ببینیم جوری دیگر برداشت میکنیم.حال گذشته افسانه هست آینده نیامده ساعت دیگر هم مثل همین ساعت هست.اما خواب تمام میشود چشم باز میشود ای فلانی که خون جگرش کردیمه... فرمول سر اسرار...حالا که او را دیدیم باور کردیم حال بیا با ما اینجا رو عشقست واقعیت مکشوف شد حالا بر ما بنشین ما تو را قبول کردیم کجا بریم . جواب مستقیم هاویه.ای وای مهربانی چی... بر شما مهربانی گناهی نابخشودنیست. چطور مگه ما بدتر از اونائیم.که... نه خب باید باور کنید اینجوری فکر میکنید هاویه خواب هست. تازه بخشیدن هم که خوابست. تازه هاویه هم خوابست. تازه آنجا هم که رویاست. نه باور داریم زرنگی زمین در آسمان جواب نمیدهد...مهربانی  هست. اما نه آن مهربانی که حاشا بگویید.وای مگه میشه هاویه اصلان جور در نمی آید فرشتگان متابعت کنند تا هاویه.وای پس مهربانی چی مهربانی  خیلی به ما آموختن. زرنگ بازی مباحثه هاویه ای ها در ملکوت.خب همونا بیان شما را به بهشت ببرند دیگه کجاین. اونا که نسخه پیچیدن.وای اینم خوابه مکاشفه حتما شده . مکاشفه ما دوست داریم.خب مکاشفه ه که در زمین خواب بود عملیش نمود کرد ندیدید. وای اونا عملی بود ما فکر کردیم رویاست.آری نسخه پیچان و تمسخر کنندگان و پر نشدگان در پری باید عمل کنند تا در زمان آن حاصل بذر بجویند زیرا  جسم روکش هست و زیر آن اصل آن. روکش آن مهم نیست مهم آنست که شکل اصلی بیند.شکل اصلی چون بیند گوید راست هست. و شکل انسانی تنها روکشی در خاکدان هست . اگر جسم نماند . ملکوت میماند و روح فنا پذیر نیست.شاید قصه ای بنظر آید اما هر قصه ای روزی تصویری دارد. هر چند قصه تصویر شده واقعیت همان امر ملکوتی آن هست.

فانوس/5/

آنکه رضایت خدا را سبقت بر رضایت مخلوقات دهد بر حسب اراده خدا در جلال خداوند میکوشد و انکه سبقت اراده خلق و رضایت خلق را جوید در همت آن بر کسب منافع زمینی یا حسب پیروزی بر هم کار میکند و آنکه در حسب منافع و مطامع زمینی کوشد در همان راه سرنگون شود.پس کوشیدن در راه خدا یعنی رضایت خداوند نه رضایت خشنودی خلق بلکه رضایت خدا در رضایت مومنان حقیقی ایمانی بر حسب رضایت از آنانی که مورد ظلم واقع شدند هست نه آنی که بره ها را خورده پربار از گوشت آن هیکل اندوخته و زور و ستم روا دارد و پرباری آن را همت خود بداند در حالی که از همت خوردن بره ها پر شود.پس آنی که تکیده و کم استخوان از باد بردن آن شود را خدا مستحکم و آنی که پربار از خونست بر همان پرباری باد ببرد.پس اگر همت در همت خود باشد چه اشکال خورد و خوراند بر دیگری نه از مطامع دین یا مطامع آنچه بیت المال مردم از هر اعتقادی که باشد پر از گناه شود در این راه سختتر بر او رود زیرا راه خدا شوخی بردار نیست هر چند بر مکر های خود  خود را از جای برکنند.زیرا مکر دامن صاحب مکر را میگیرد و  بذر نو کلام نو شود در هر کلامی برای هر اعتقادی اما  آنکه سختی کشد و آنی خندد کدام دنیای بعد اینو حساب یا کور هست یا راه بینا شدن را نیافته یا آنچه بر او شتافتند راهی بوده که میخواستند و اما آنی که راه حقیقت را ترس انگارند در ترس خود از اعمال خود آنهاست زیرا آنی نزد حقیقت طلبی آید که راه حقیقت را خواهد حتی به راهنمایی دیگری.و آنچه عرضه شود  بر تفکر جاری گردد و حسب آنچه خدا ارزش دهد والا شود در نزد خدا پس آنچه که عرضه میشود سنجیده میشود اما انچه از آسمان هست سنجیده شدنش بینش تفکر بینایی هست زیرا خداوند در اثار قدرتش بر آسمان نیاز به تایید ندارد مگر آنچه درست هست را جویند و آنچه نادرست هست معلوم شود پس بر آنچه که  درست هست نکوبند و بر آنچه که نادرست آید کوبند و این خصومت درون از برون در حقیقت  زمانهایی هست که به آن گوشه گیری و زدودن ها و در خود رفتن ها کم ارزش شدن زمینی سعی بر ارزش در مقام آسمانی در راه رضایت مخلوقات خدا آنها که حقیقت را میخواهند بدانند و درست کردار شوند هر چند بر آنها  بتوان قدرت رسانه ای یافت نشود به آسانی اما انجام وظیفه انسانی در بر خدا یعنی آنچه رضایت خداست.

فانوس/4/

خورشید  گرمایش هست اما لازمه هست. گرمایش آن خوب و  لازمه آن روشنایی هست. روشنایی خوبست. درون انسان دو قطب هست. قطب روشنایی و قطب روشن افزایی.انسان مانند خورشید است که اگر نتابد خاموش هست. خاموشی تاریکیست. فانوسی را مد نظر بگیرید که نفت و سوخت روشن شدن ندارد بی مصرف و بی فایده فقط دکور هست دکوریست. گوشه کنج طاقچه خانه ای کاهگلی یا خانه ای مدرن.حال این فانوس روشنایی خود را بر سوخت میگیرد شعاعی از پیرامون را روشن میکند. شما مانند فانوسید که درونتان ذخایر پر شدن معنوی و علمی هست.انسانی که از دانش پر بشود مانند دانشی به خدمت بشریت و نفع بشریت و گوهری هست تابان که در اطراف آن ذهن ها از آن پر میشود.پس سوخت درونتان را از گوهری به نام دانش پر کنید و دانایی خود را افزایش دهید زیرا این دانش هست که میتواند مفید باشد در اینکه انسان  بتواند تاریکی ها را روشن کند. بیاموزدو بیاموزاند و ریشه درخت علم و معنویت خود را مثال بذری در دیگری نمود و بالندگی و کمال و افروزاننده شخصی به شخصی دیگر شود.

فانوس/3/

یک ذهن خردمند تفکر میکند اتفاقات و پیرامون را بدرستی چینش میکند و عملکردها را  با دانش می اندیشد . یک چشم بینا همواره بر تفکر و چرخه سیستم بدن مینگرد می اندیشد تفکر میکند ذهن جاهل و رذالت نمی بیند نمی اندیشد و فهم نمیکند جز خباثت علت در چیست؟ منافع زمینی. منافع زمینی باعث کور شدن فهم میشود و وقتی فهم کور شد  جهل سرافرازی میکند وقتی که جهل سرافرازی کند  نه میبیند نه می اندیشد و نه تجزیه و تحلیل میکند اگر امری بر اهل خرد و دانش ارائه شود مگر کمیاب شود یا به سخنان کمیابی گیرد. اما اهل معنویت و دانش و ایمان باعث تقویت میشود.منافع زمینی هر چیزی را از بین میبرد حتی وجدان را.پس در ذهن انسان اندیشور اتفاقات و توجهات و امورات و تمامی مسائل پارامتری رصد از تفکر میشود سبط ربط امورات از پر شدن بر دل و عقل او جاری میشود. شما اگر به جاهل نشان دهید زمین از هم به پاشد و زمین دوباره به هم پیوند خورد و  آسمان زمین کج شود مثالست و بعد درست شود جاهل میگوید چرا زمین کج نمیشود و چرا ما از بین آن نمی افتیم و وقتی افتاد  مثال میگوید من که ندیدم بیفتم.جهل و غرور افت هست اگر جاهل دارا شود  سرمایه اش شر هست. اگر جاهل مقام یابد مقامش نیرنگ هست اگر جاهل زور دار شود مشتش بر سر مظلوم هست.حال در هر کسی که آزار و ظلم و ستمو  نفهمیدن باشد جهل هست سایه جهل بر تمامی روح جسم او مثال چتری پوشانیده بر سر او میشود.حال اگر زمانی الماس سنگ پا زننده شود و سنگ پازننده الماس  آن زمان اوج  تاریکی شرارت هست. حال اگر  گوهر بی ارزش و بی گوهر با ارزش شود آن زمان سایه پنهانی بر چیرگی جهان غلبه یابد جهل و غرور و تکبر نخوت و آزار به هر نحوی خود مایه تاریکیست.و  آزار و ستم ظلم نیرنگو و خباثت مایه بدبختی و رنج هست.آنی که تشخیص دهد عقلش به کار بندد و آنی که تشخیص ندهد زیر ستم و ظلم تفکری خود زنجیر میشود. اگر دانایی خرد تاریک شود جهل رشد میکند در جهل زنجیر اسارت اول انداخته میشود و در اسارت جهل به پشیزی چشم بسته شود اما انسانی که استقلال فکری داشته باشد زنجیر را قطع میکند و رها میشود.حال اگر زنجیر جهل باشد دانایی بر آن راه یابد و در آن هدفمند و  درست شود . اگر ذهن بسته باشد یعنی میخ وار درون آن همانی پر شود که فکر میکند درست هست اما اگر میخ را درون ذهن خود نکند میبیند می اندیشد تشخیص میدهد و راه درست را انتخاب میکند.

فانوس/2/

آب لازمه هست زیرا آب مایه حیات هست. آب به گیاه  بالندگی و خورشید تابش درست قرار گرفتن گیاه و آب باعث رشد و جوانه و سبز شدن میدهد.آب تشنگی را بر طرف میکند. دانش مانند  رود و دریاست. شما در دانش افزودن در رودی حرکت میکنید به سمت دریا. ظرف فکری شما پر و پر تر میشود. معنویت هم مانند رود و دریاست. در این ظرفیت پر سازی درون شما به سمت روشنایی حرکت میکنید.در مراحل آن غرور تکبر بیجا میریزد. و جای آن  درستی پر میشود. غرور بد هست غرور کاذب سخت انسانی را زمین میندازد و بجای آن خاشع شدن و درخت پربار تر افتاده تر شدن هست.پس در مراحل ایمانی غرور برتر بینی جایش را به دست من دست تو یکی دست میگیرد و یکی غرق میکند آنکه در غرور غرق شود در غفلت زمین هست و آنی که در سرافرازی رضایت خدا کار کند خداوند دستش را میگیرد این کارنامه اعمال انسانی کاری هست که برای مخلوقات خدا انجام شده. و در آن معنویت. دانش.خدمت.مفید بودن. با فایدگی بر افزودن صفات خوب و نشر درستی و نشر حق و حقیقت و امر این عمر چه شد به حاصل در اینکه انسانی بیهوده آفریده نشده که بیهوده و بی حاصل بذر خاک شود زیرا روح انسانی هست که ماحصل برداشتش را خواهد دید.روح سبک و جسم با هر اندازه  سبک. جسم  سنگین و روح سبک هر دو با قدرت خداوند هست که در هم خود بارز ترین نمونه خلقت قدرت خداست.