1 کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم،
2 ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد.
3 و یهودا، فارَص و زارَح را از تامار آورد و فارَص، حَصْرون را آورد و حَصْرون، اَرام را آورد.
4 و اَرام، عَمِّیناداب را آورد و عَمّیناداب، نَحشون را آورد و نَحْشون، شَلْمون را آورد.
5 و شَلْمون، بوعَز را از راحاب آورد و بوعَز، عوبید را از راعوت آورد و عوبید، یَسّا را آورد.
6 و یَسّا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریّا آورد.
7 و سلیمان، رَحَبْعام را آورد و رَحبْعام، اَبِیَّا را آورد و اَبِیّا، آسا را آورد.
8 و آسا، یَهوشافاط را آورد و یَهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عُزیّا را آورد.
9 و عُزیّا، یوتام را آورد و یوتام، اَحاز را آورد و اَحاز، حِزْقیَّا را آورد.
10 و حِزْقیّا، مَنَسّی را آورد و مَنَسّی، آمون را آورد و آمون، یوشیّا را آورد.
11 و یوشیَّا، یَکُنیا و برادرانش را در زمان جلای بابِل آورد.
12 و بعد از جلای بابل، یَکُنْیا، سَألْتیئیل را آورد و سَأَلْتیئیل، زَرُوبابِل را آورد.
13 زَرُوبابِل، اَبیهود را آورد و اَبیهود، ایلیاقیم را آورد و ایلیاقیم، عازور را آورد.
14 و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلَیهُود را آورد.
15 و ایلیهود، ایلعازَر را آورد و ایلعازَر، مَتّان را آورد و مَتّان، یعقوب را آورد.
16 و یعقوب، یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مُسمّیٰ به مسیح از او متولّد شد.
17 پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابِل چهارده طبقه، و از جلای بابِل تا مسیح چهارده طبقه.
18 امّا ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روحالقدس حامله یافتند.
19 و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند.
20 امّا چون او در این چیزها تفکّر میکرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت، ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روحالقدس است.
21 و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امّت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.
22 ،و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد،
23 که اینک، باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است، خدا با ما.
24 پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشتهٔ خداوند بدو امر کرده بود، به عمل آورد و زن خویش را گرفت
25 و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد.
1 در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.
2 همان در ابتدا نزد خدا بود.
3 همهچیز بهواسطهٔ او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.
4 در او حیات بود و حیات نور انسان بود.
5 و نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافت.
6 شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش یحیی بود؛
7 او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه بهوسیلهٔ او ایمان آورند.
8 او آن نور نبود بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد.
9 آن نورِ حقیقی بود که هر انسان را منوّر میگرداند و در جهان آمدنی بود.
10 او در جهان بود و جهان بهواسطهٔ او آفریده شد و جهان او را نشناخت.
11 به نزد خاصّان خود آمد و خاصّانش او را نپذیرفتند؛
12 و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد،
13 که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند.
14 و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پُر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستهٔ پسر یگانهٔ پدر.
15 و یحیی بر او شهادت داد و ندا کرده، میگفت، این است آنکه دربارهٔ او گفتم آنکه بعد از من میآید، پیش از من شده است زیرا که بر من مقدّم بود.
16 و از پُری او جمیع ما بهره یافتیم و فیض به عوض فیض،
17 زیرا شریعت بهوسیلهٔ موسی عطا شد، امّا فیض و راستی بهوسیلهٔ عیسی مسیح رسید.
18 خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانهای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد.
19 و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی؛
20 که معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم.
21 آنگاه از او سؤال کردند، پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت، نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.
22 آنگاه بدو گفتند، پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ دربارهٔ خود چه میگویی؟
23 گفت، من صدای ندا کنندهای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیا نبی گفت.
24 و فرستادگان از فریسیان بودند.
25 پس از او سؤال کرده، گفتند، اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید میدهی؟
26 یحیی در جواب ایشان گفت، من به آب تعمید میدهم و در میان شما کسی ایستاده است که شما او را نمیشناسید.
27 و او آن است که بعد از من میآید، امّا پیش از من شده است، که من لایق آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم.
28 و این در بیتعَبَرَه که آن طرف اُرْدُن است، در جایی که یحیی تعمید میداد واقع گشت.
29 و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید که به جانب او میآید. پس گفت، اینک، برّه خدا که گناه جهان را برمیدارد!
30 این است آنکه من دربارهٔ او گفتم که مردی بعد از من میآید که پیش از من شده است زیرا که بر من مقدّم بود.
31 و من او را نشناختم، لیکن تا او به اسرائیل ظاهر گردد، برای همین من آمده به آب تعمید میدادم.
32 پس یحیی شهادت داده، گفت، روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.
33 و من او را نشناختم، لیکن او که مرا فرستاد تا به آب تعمید دهم، همان به من گفت بر هر کس بینی که روح نازل شده، بر او قرار گرفت، همان است او که به روحالقدس تعمید میدهد.
34 و من دیده شهادت میدهم که این است پسر خدا.
35 و در روز بعد نیز یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود.
36 ناگاه عیسی را دید که راه میرود؛ و گفت، اینک، برّهٔ خدا.
37 و چون آن دو شاگرد کلام او را شنیدند، از پی عیسی روانه شدند.
38 پس عیسی روی گردانیده، آن دو نفر را دید که از عقب میآیند. بدیشان گفت،
39 چه میخواهید؟ بدو گفتند، ربّی (یعنی ای معلّم) در کجا منزل مینمایی؟
40 بدیشان گفت، بیایید و ببینید. آنگاه آمده، دیدند که کجا منزل دارد، و آن روز را نزد او بماندند و قریب به ساعت دهم بود.
41 و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود.
42 او اوّل برادر خود شمعون را یافته، به او گفت، مسیح را (که ترجمهٔ آن کَرِسْتُس است) یافتیم. و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدو نگریسته، گفت، تو شمعون پسر یونا هستی؛ و اکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمهٔ آن پطرس است).
43 بامدادان چون عیسی خواست به سوی جلیل روانه شود، فیلپُس را یافته، بدو گفت، از عقب من بیا.
44 و فیلپُس از بیت صیدا از شهر اندریاس و پطرس بود.
45 فیلپس نَتَنائیل را یافته، بدو گفت، آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشتهاند، یافتهایم که عیسی پسر یوسف ناصری است.
46 نتنائیل بدو گفت، مگر میشود که از ناصره چیزی خوب پیدا شود؟ فیلپس بدو گفت، بیا و ببین.
47 و عیسی چون دید که نتنائیل به سوی او میآید، دربارهٔ او گفت، اینک، اسرائیلی حقیقی که در او مکری نیست.
48 نتنائیل بدو گفت، مرا از کجا میشناسی؟ عیسی در جواب وی گفت، قبل از آنکه فیلپس تو را دعوت کند، در حینی که زیر درخت انجیر بودی تو را دیدم.
49 نتنائیل در جواب او گفت، ای استاد تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیل هستی!
50 عیسی در جواب او گفت، آیا از اینکه به تو گفتم که تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این چیزهای بزرگتر از این خواهی دید.
51 پس بدو گفت، آمین آمین به شما میگویم که از کنون آسمان را گشاده، و فرشتگان خدا را که بر پسر انسان صعود و نزول میکنند خواهید دید.
1 ابتدای انجیل عیسی مسیح پسر خدا
2 چنانکه در اشعیا نبی مکتوب است، اینک، رسول خود را پیش روی تو میفرستم تا راه تو را پیش تو مهیّا سازد.
3 صدای ندا کنندهای در بیابان که راه خداوند را مهیّا سازید و طُرُق او را راست نمایید.
4 یحیی تعمیددهنده در بیابان ظاهر شد و بجهت آمرزش گناهان به تعمید توبه موعظه مینمود.
5 و تمامی مرز و بوم یهودیه و جمیع سَکَنه اورشلیم نزد وی بیرون شدند و به گناهان خود معترف گردیده، در رود اُردُن از او تعمید مییافتند.
6 و یحیی را لباس از پشم شتر و کمربند چرمی بر کمر میبود و خوراک وی از ملخ و عسل برّی.
7 و موعظه میکرد و میگفت که، بعد از من کسی تواناتر از من میآید که لایق آن نیستم که خم شده، دوال نعلین او را باز کنم.
8 من شما را به آب تعمید دادم. لیکن او شما را به روحالقدس تعمید خواهد داد.
9 و واقع شد در آن ایّام که عیسی از ناصرهٔجلیل آمده در اُرْدُن از یحیی تعمید یافت.
10 و چون از آب برآمد، در ساعت آسمان را شکافته دید و روح را که مانند کبوتری بروی نازل میشود.
11 و آوازی از آسمان در رسید که تو پسر حبیب من هستی که از تو خشنودم.
12 پس بیدرنگ روح وی را به بیابان میبَرَد.
13 و مدّت چهل روز در صحرا بود و شیطان او را تجربه میکرد و با وحوش بسر میبرد و فرشتگان او را پرستاری مینمودند.
14 و بعد از گرفتاری یحیی، عیسی به جلیل آمده، به بشارت ملکوت خدا موعظه کرده،
15 میگفت، وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل ایمان بیاورید.
16 و چون به کناره دریای جلیل میگشت،شمعون و برادرش اندریاس را دید که دامی در دریا میاندازند زیرا که صیّاد بودند.
17 عیسی ایشان را گفت، از عقب من آیید که شما را صیّاد مردم گردانم.
18 بیتأمّل دامهای خود را گذارده، از پی او روانه شدند.
19 و از آنجا قدری پیشتر رفته، یعقوب بن زِبِدی و برادرش یوحنّا را دید که در کشتی دامهای خود را اصلاح میکنند.
20 در حال ایشان را دعوت نمود. پس پدر خود زِبِدی را با مزدوران در کشتی گذارده، از عقب وی روانه شدند.
21 و چون وارد کفرناحوم شدند، بیتأمّل در روز سَبَّت به کنیسه درآمده، به تعلیم دادن شروع کرد،
22 به قسمی که از تعلیم وی حیران شدند، زیرا که ایشان را مقتدرانه تعلیم میداد نه مانند کاتبان.
23 و در کنیسه ایشان شخصی بود که روح پلید داشت. ناگاه صیحه زده،
24 گفت، ای عیسی ناصری ما را با تو چه کار است؟ آیا برای هلاک کردنِ ما آمدی؟ تو را میشناسم کیستی، ای قدّوس خدا!
25 عیسی به وی نهیب داده، گفت، خاموش شو و از او درآی!
26 در ساعت آن روح خبیث او را مصروع نمود و به آواز بلند صدا زده، از او بیرون آمد.
27 و همه متعجّب شدند، بهحدّی که از همدیگر سؤال کرده، گفتند، این چیست و این چه تعلیم تازه است که ارواح پلید را نیز با قدرت امر میکند و اطاعتش مینمایند؟
28 و اسم او فوراً در تمامی مرز و بوم جلیلشهرت یافت.
29 و از کنیسه بیرون آمده، فوراً با یعقوب و یوحنّا به خانهٔ شمعون و اندریاس درآمدند.
30 و مادر زن شمعون تب کرده، خوابیده بود. در ساعت وی را از حالت او خبر دادند.
31 پس نزدیک شده، دست او را گرفته، برخیزانیدش که همان وقت تب از او زایل شد و به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت.
32 شامگاه چون آفتاب به مغرب شد، جمیع مریضان و مجانین را پیش او آوردند.
33 و تمام شهر بر درِ خانه ازدحام نمودند.
34 و بسا کسانی را که به انواع امراض مبتلا بودند، شفا داد و دیوهای بسیاری بیرون کرده، نگذارد که دیوها حرف زنند زیرا که او را شناختند.
35 بامدادان قبل از صبح برخاسته، بیرون رفت و به ویرانهای رسیده، در آنجا به دعا مشغول شد.
36 و شمعون و رفقایش در پی او شتافتند.
37 چون او را دریافتند، گفتند، همه تو را میطلبند.
38 بدیشان گفت، به دهات مجاور هم برویم تا در آنها نیز موعظه کنم، زیرا که بجهت این کار بیرون آمدم.
39 پس در تمام جلیل در کنایس ایشان وعظ مینمود و دیوها را اخراج میکرد.
40 و ابرصی پیش وی آمده، استدعا کرد و زانو زده، بدو گفت، اگر بخواهی، میتوانی مرا طاهر سازی!
41 عیسی ترحّم نموده، دست خود را دراز کرد و او را لمس نموده، گفت، میخواهم. طاهر شو!
42 و چون سخن گفت، فیالفور برص از او زایل شده، پاک گشت.
43 و او را قدغن کرد و فوراً مرخّص فرموده،
44 گفت، زنهار کسی را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و آنچه موسی فرموده، بجهت تطهیر خود بگذران تا برای ایشان شهادتی بشود.
45 لیکن او بیرون رفته، به موعظه نمودن و شهرت دادن این امر شروع کرد، بقسمی که بعد از آن او نتوانست آشکارا به شهر درآید، بلکه در ویرانههای بیرون بسر میبرد و مردم از همهٔ اطراف نزد وی میآمدند.
1 پس چون سَبَّت گذشته بود، مریممجدلیّه و مریم مادر یعقوب و سالومه حنوط خریده، آمدند تا او را تدهین کنند.
2 و صبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاببر سر قبر آمدند.
3 و با یکدیگر میگفتند، کیست که سنگ را برای ما از سر قبر بغلطاند؟
4 چون نگریستند، دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود.
5 و چون به قبر درآمدند، جوانی را که جامهای سفید دربرداشت بر جانب راست نشسته دیدند. پس متحیّر شدند.
6 او بدیشان گفت، ترسان مباشید! عیسی ناصری مصلوب را میطلبید؟ او برخاسته است! در اینجا نیست. آن موضعی را که او را نهاده بودند، ملاحظه کنید.
7 لیکن رفته، شاگردان او و پطرس را اطّلاع دهید که پیش از شما به جلیل میرود. او را در آنجا خواهید دید، چنانکه به شما فرموده بود.
8 پس بزودی بیرون شده از قبر گریختند زیرا لرزه و حیرت ایشان را فرو گرفته بود و به کسی هیچ نگفتند زیرا میترسیدند.
9 و صبحگاهان، روز اوّلِ هفته چون برخاسته بود، نخستین به مریم مجدلیّه که از او هفت دیو بیرون کرده بود ظاهر شد.
10 و او رفته اصحاب او را که گریه و ماتم میکردند خبر داد.
11 و ایشان چون شنیدند که زنده گشته و بدو ظاهر شده بود، باور نکردند.
12 و بعد از آن به صورت دیگر به دو نفر از ایشان در هنگامی که به دهات میرفتند، هویدا گردید.
13 ایشان رفته، دیگران را خبر دادند، لیکنایشان را نیز تصدیق ننمودند.
14 و بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ایشان را بهسبب بیایمانی و سخت دلی ایشان توبیخ نمود زیرا به آنانی که او را برخاسته دیده بودند، تصدیق ننمودند.
15 پس بدیشان گفت، در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید.
16 هر که ایمان آورده، تعمید یابد نجات یابد و امّا هر که ایمان نیاورد بر او حکم خواهد شد.
17 و این آیات همراه ایمانداران خواهد بود که به نام من دیوها را بیرون کنند و به زبانهای تازه حرف زنند
18 و مارها را بردارند و اگر زهر قاتلی بخورند، ضرری بدیشان نرساند و هرگاه دستها بر مریضان گذارند، شفا خواهند یافت.
19 و خداوند بعد از آنکه به ایشان سخن گفته بود، به سوی آسمان مرتفع شده، به دست راست خدا بنشست.
20 و ایشان بیرون رفته، در هر جا موعظه میکردند و خداوند با ایشان کار میکرد و به آیاتی که همراه ایشان میبود، کلام را ثابت میگردانید.
1 پس در روز اوّل هفته، هنگام سپیدهصبح، حنوطی را که درست کرده بودند با خود برداشته، به سر قبر آمدند و بعضی دیگران همراه ایشان.
2 و سنگ را از سر قبر غلطانیده دیدند.
3 چون داخل شدند، جسد خداوند عیسی را نیافتند.
4 و واقع شد هنگامی که ایشان از اینامر متحیّر بودند که ناگاه دو مرد در لباس درخشنده نزد ایشان بایستادند.
5 و چون ترسان شده، سرهای خود را به سوی زمین افکنده بودند، به ایشان گفتند، چرا زنده را از میان مردگان میطلبید؟
6 در اینجا نیست، بلکه برخاسته است. به یاد آورید که چگونه وقتی که در جلیل بود شما را خبر داده،
7 گفت، ضروری است که پسر انسان به دست مردم گناهکار تسلیم شده، مصلوب گردد و روز سوم برخیزد.
8 پس سخنان او را بهخاطر آوردند.
9 و از سر قبر برگشته، آن یازده و دیگران را از همهٔ این امور مطّلع ساختند.
10 و مریم مجدلیه و یونا و مریم مادر یعقوب و دیگر رفقای ایشان بودند که رسولان را از این چیزها مطّلع ساختند.
11 لیکن سخنان زنان را هذیان پنداشته، باور نکردند.
12 امّا پطرس برخاسته، دوان دوان به سوی قبر رفت و خمشده، کفن را تنها گذاشته دید. و از این ماجرا در عجب شده، به خانهٔ خود رفت.
13 و اینک، در همان روز دو نفر از ایشان میرفتند به سوی قریهای که از اورشلیم به مسافتِ شصت تیر پرتاب دور بود و عِموآس نام داشت.
14 و با یکدیگر از تمام این وقایع گفتگو میکردند.
15 و چون ایشان در مکالمه و مباحثه میبودند، ناگاه خودِ عیسی نزدیک شده، با ایشان همراه شد.
16 ولی چشمان ایشان بسته شد تا او را نشناسند.
17 او به ایشان گفت، چه حرفهااست که با یکدیگر میزنید و راه را به کدورت میپیمایید؟
18 یکی که کَلِیُوپاس نام داشت در جواب وی گفت، مگر تو در اورشلیم غریب و تنها هستی و از آنچه در این ایّام در اینجا واقع شد واقف نیستی؟
19 به ایشان گفت، چه چیز است؟ گفتندش، دربارهٔ عیسی ناصری که مردی بود نبی و قادر در فعل و قول در حضور خدا و تمام قوم،
20 و چگونه رؤسای کَهَنه و حکّامِ ما او را به فتوای قتل سپردند و او را مصلوب ساختند.
21 امّا ما امیدوار بودیم که همین است آنکه میباید اسرائیل را نجات دهد. و علاوه بر این همه، امروز از وقوع این امور روز سوم است،
22 و بعضی از زنان ما هم ما را به حیرت انداختند که بامدادان نزد قبر رفتند،
23 و جسد او را نیافته، آمدند و گفتند که فرشتگان را در رؤیا دیدیم که گفتند او زنده شده است.
24 و جمعی از رفقای ما به سر قبر رفته، آن چنانکه زنان گفته بودند یافتند، لیکن او را ندیدند.
25 او به ایشان گفت، ای بیفهمان و سستدلان از ایمان آوردن به آنچه انبیا گفتهاند.
26 آیا نمیبایست که مسیح این زحمات را بیند تا به جلال خود برسد؟
27 پس از موسی و سایر انبیا شروع کرده، اخبار خود را در تمام کتب برای ایشان شرح فرمود.
28 و چون به آن دهی که عازم آن بودند رسیدند، او قصد نمود که دورتر رود.
29 و ایشان الحاح کرده، گفتند که با ما باش. چونکه شب نزدیک است و روز به آخر رسیده. پس داخل گشته، با ایشان توقّف نمود.
30 و چون با ایشان نشسته بود، نان را گرفته، برکت داد و پاره کرده، به ایشان داد.
31 که ناگاه چشمانشان باز شده، او را شناختند. و در ساعت از ایشان غایب شد.
32 پسبا یکدیگر گفتند، آیا دل در درون ما نمیسوخت، وقتی که در راه با ما تکلّم مینمود و کتب را بجهت ما تفسیر میکرد؟
33 و در آن ساعت برخاسته، به اورشلیم مراجعت کردند و آن یازده را یافتند که با رفقای خود جمع شده
34 میگفتند، خداوند در حقیقت برخاسته و به شمعون ظاهر شده است.
35 و آن دو نفر نیز از سرگذشت راه و کیفیت شناختن او هنگام پاره کردن نان خبر دادند.
36 و ایشان در این گفتگو میبودند که ناگاه عیسی خود در میان ایشان ایستاده، به ایشان گفت، سلام بر شما باد.
37 امّا ایشان لرزان و ترسان شده، گمان بردند که روحی میبینند.
38 به ایشان گفت، چرا مضطرب شدید و برای چه در دلهای شما شُبَهات روی میدهد؟
39 دستها و پایهایم را ملاحظه کنید که من خود هستم و دست بر من گذارده ببینید، زیرا که روح گوشت و استخوان ندارد، چنانکه مینگرید که در من است.
40 این را گفت و دستها و پایهای خود را بدیشان نشان داد.
41 و چون ایشان هنوز از خوشی تصدیق نکرده، در عجب مانده بودند، به ایشان گفت، چیز خوراکی در اینجا دارید؟
42 پس قدری از ماهی بریان و از شانه عسل به وی دادند.
43 پس آن را گرفته پیش ایشان بخورد.
44 و به ایشان گفت، همین است سخنانی که وقتی با شما بودم گفتم ضروری است که آنچه در تورات موسی و صحف انبیا و زبور دربارهٔ منمکتوب است به انجام رسد.
45 و در آن وقت ذهن ایشان را روشن کرد تا کتب را بفهمند.
46 و به ایشان گفت، بر همین منوال مکتوب است و بدینطور سزاوار بود که مسیح زحمت کشد و روز سوم از مردگان برخیزد.
47 و از اورشلیم شروع کرده، موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همهٔ امّتها به نام او کرده شود.
48 و شما شاهد بر این امور هستید.
49 و اینک، من موعود پدر خود را بر شما میفرستم. پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتی که به قوّت از اعلی آراسته شوید.
50 پس ایشان را بیرون از شهر تا بیت عَنْیَا برد و دستهای خود را بلند کرده، ایشان را برکت داد.
51 و چنین شد که در حین برکت دادنِ ایشان، از ایشان جدا گشته، به سوی آسمان بالا برده شد.
52 پس او را پرستش کرده، با خوشی عظیم به سوی اورشلیم برگشتند.
53 و پیوسته در هیکل مانده، خدا را حمد و سپاس میگفتند. آمین.