حضرت زرتشت (ع)

در اثر معروف «کتاب زنبور» که حدوداً در ۱۲۲۲ میلادی توسط اسقف سریانی شلومن اخلاطی نوشته شده‌است، از «پیشگویی زرتشت دربارهٔ پروردگار ما» توضیح رفته‌است. او در این کتاب مدعی شده‌است که عیسی یکی از نوادگان زرتشت بود و حتی به شیوه‌ای عارفانه آنان را یکی پنداشته‌است: «من اویم و او من است.»[۱۸۱] بعضاً او را با بلعم باعورا از شخصیت‌های تورات مرتبط پنداشته‌اند. تئودور برکونی زرتشت را «بلعم دوم» نام می‌دهد. او و چندی دیگر مانند بربهلوم و الندیم از این می‌گویند که زرتشت کتاب خود را به یونانی، سریانی، عبری، فارسی، زبان هیرکانی، مرو، زرناک و سکستان نوشته‌است. این شاید در واقع نقدی بر مانویت باشد زیرا مانویان می‌گفتند مانی کتاب نوشت، اما زرتشت و عیسی نه.[۱۸۲] یکی پنداشتن زرتشت با دیگر شخصیت‌های سامی چون حزقیال، حام[۱۸۳] و در موارد اندکی شیث هم در نوشته‌های مسیحی به چشم می‌خورد. انجیل طفولیت سریانی از زرتشت به عنوان «پیامبرِ مسیح» نام برده شده‌است و عملاً او را به یکی از شخصیت‌های ابراهیمی تبدیل کرده‌اند

آلبرت دی‌یونگ پنج قطعه از متون یونانی را جمع‌آوری کرده‌است که حاوی اطلاعات مهمی (گاه درست و گاه نادرست) دربارهٔ زرتشت است. این نوشته‌ها مربوط به پنج نویسنده یونانی؛ یعنی هرودوت، استرابو، پلوتارک، دیوژن لائرتی و آگاثیاس است. سه نویسنده اخیر از زرتشت به عنوان مؤسس دین مزدیسنا یاد می‌کنند. پلوتارک به ماهیت دوگانه پرستانه دین زرتشت اشاره کرده و زمان زندگی او را تا ۵۰۰۰ سال قبل از جنگ تروآ عقب برده‌است:[۱۹۸] «دیگران بهترِ آن‌ها را خدا می‌نامند و رقیبش را شیطان. مانند زرتشتِ مغ که، چنان‌که گویند، ۵۰۰۰ سال قبل از محاصره تروآ زندگی کرده‌است؛ او یکی را هورومازس و دیگری را اریمانیوس خطاب می‌کرد.» دیوژن لائرتی نگاه ستایشگرانه‌ای نسبت به مغ‌ها دارد و آن‌ها را از اتهام جادوگری مبری می‌داند. او اسم زرتشت را در زبان یونانی ریشه یابی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این نام به معنای ستاره‌پرست است. اما نظر آگاثیاس بسیار منفی است: «اما ایرانیان امروز… راه‌های جدیدی فرا گرفته‌اند… [و] توسط آموزه‌های زرتشت پسر هورماسدس گمراه شده‌اند. غیرممکن است که با قطعیت گفت که این زرتشت یا زارادس… دقیقاً چه زمانی قوانین خود را آورد. ایرانیان امروز می‌گویند که او معاصر هیستاسپس (ویشتاسپ) بوده‌است اما اطلاعات بیشتری نمی‌دهند، نتیجتاً… نمی‌شود گفت که این هیستاسپس پدر داریوش بود یا شخص دیگری… [زرتشت] در مراسم‌های دینی مغ‌ها معلم و راهنمای آنان بود؛ او شکل اصلی عبادت آن‌ها را با عقاید پیچیده‌ای جایگزین کرد.» به جز اشاره به اینکه زرتشت قوانین مزدیسنا را آورد، اشاره او به هیستاسپس که همان ویشتاسپ، پشتیبان زرتشت، می‌باشد، قابل توجه است

تفاوت زمانی عظیمی بین دورانی که پلوتارک و آگاثیاس برای زندگی زرتشت مطرح کرده‌اند، وجود دارد و این تفاوت در دیگر منابع یونانی و لاتین هم بازتاب داشته‌است؛ گاهی او را تا هزاران سال پیش عقب برده‌اند و زمانی دیگر تنها چند قرن فاصله بین خود و زرتشت قائل هستند و او را به عنوان معاصر و معلم فلاسفه یونانی مانند فیثاغورث معرفی می‌کنند.[۲۰۰] پیتر کینگزلی در دو مقاله این تفاوت را بررسی کرده‌است. او بر آن است که هیچ‌کدام از زمان‌های مطرح شده اساس تاریخی ندارد؛ اینکه زرتشت را ۵۰۰۰ سال قبل از نبرد تروآ یا ۶۰۰۰ سال قبل از خشایارشا یا افلاطون بدانند، نمایانگر شیوه زرتشتیان در تقسیم تاریخ به هزاره‌های مختلف است و تبدیل کردن زرتشت به معاصر فیثاغورث به نظر تلاشی از سوی آریستوکسنوس بوده‌است تا از عقاید این دو یک مکتب فلسفی بسازد و آن را در برابر مکتب افلاطونی قرار دهد. نامعتبر دانستن تاریخ نزدیکتر (۶ قرن پیش از مسیح) از سوی کینگزلی به تاریخ مطرح شده از سوی یونانیان محدود نمی‌شود زیرا آن تاریخ وارد سنت ایرانی هم شده‌است.[۲۰۱]

Zoroastro | Ego sum

حضرت زرتشت (ع)

منابع باستانی از حجم عظیمی از مطالب ستاره‌شناسی که زرتشت نسبت داده شده بود، گواهی می‌دهند. پلینی به هرمیپوس، نویسنده یونانی ساکن اسکندریه (در قرن دوم پیش از مسیح) که ادعا می‌کند که شخصاً دو میلیون خط (حدود ۸۰۰ جلد) از این دست نوشته‌ها را بررسی و ویرایش کرده‌است،[۲۰۴] ارجاع می‌دهد.[۲۰۵] Apotelesmatika (تماشای ستارگان) و Peri physeōs (اندر طبیعت) نام دو کتاب برجسته‌ای هستند که در آن عهد تصور می‌شد زرتشت نوشته‌است.[۲۰۶] قرن‌ها بعد، در سده دهم، یک دانشنامه بیزانسی به نام سودا ذکر می‌کند که «چهار کتاب اندر طبیعت به او (زرتشت) منسوب است، یک کتاب دربارهٔ سنگ‌های قیمتی، یک اثر دربارهٔ تماشای ستارگان و پنج کتاب دربارهٔ فرجام‌شناسی.» یونانیان تصور می‌کردند که کلمه «زرتشت» به معنای «ستاره زنده» یا «ستاره پرست» است و این موضوع می‌تواند توضیح مناسبی برای چرایی نسبت داده شدن حجم بزرگی از مطالب مرتبط با ستاره‌شناسی به زرتشت، باشد

زرتشت مغ در «مجموعه مقدس ایرانیان» چنین می‌نویسد: خدا سر یک شاهین را دارد. او نخستین است، فاسد نشدنی، جاودانی، تولد نیافته، جدا نشدنی، بی‌مانند، حاکم بر هر آنچه زیباست، معظم در میان خوبان، معقول‌ترین در میان معقولان؛ او پدر عدالت و درستی است، خودآموخته است، غیرمخلوق، کامل، خردمند و تنها دانا به ماهیت الهی است.

شاید در نگاه اول به نظر برسد که خدای توصیف شده در این متن، اهورامزداست، اما دی‌یونگ معتقد است که از این متن هیچ اشاره‌ای به ایران برداشت نمی‌شود؛ در عوض، شاهین به وضوح اشاره‌ای به مصر است. می‌توان نتیجه گرفت که یا در مصر هم نام زرتشت را بر متون مختلفی می‌نهادند، یا این نوشته ریشه در نوشته‌های ایرانیانی که در مصر ساکن شدند، داشته‌است.[۲۰۹]

هگل از این می‌گوید که «ما نخستین بار با شاهنشاهی هخامنشی وارد تاریخ پیوسته شده‌ایم و ایرانیان نخستین مردمان تاریخی‌اند.» او می‌گوید در ایران بود که «نور تابید و آنچه اطرافش بود را روشن ساخت؛ چرا که نور زرتشت به جهان هوشیاری تعلق دارد.»[۲۲۶] در واقع هگل ایرانیان را به دلیل نظام دینی زرتشتی «نخستین مردمان تاریخی» می‌داند. او معتقد بود که نور مزدایی به انسان این قابلیت را می‌دهد که، در کنار سایر انسان‌ها، به آن آزادی دست پیدا کند که هرچه  تا آنجا که توانایی‌اش را دارد – می‌خواهد انجام دهد. او نبرد میان روشنایی و تاریکی در مزدیسنا را در سازماندهی سیاسی شاهنشاهی هخامنشی بازتاب یافته می‌داند.[۲۲۷]
در اروپا، نخستین اثر شناخته شده‌ای که زرتشت را به تصویر کشیده‌است، نسخهٔ تصویری از دانشنامهٔ De universis است. مجسم کردن زرتشت در هنر رنسانس نیز چند بار رخ داده‌است؛ مهم‌ترین آن، مکتب آتن اثر رافائل است که کارشناسان، بر آنند یکی از حاضران در صحنه، زرتشت است. در هنر رنسانس، معمولاً زرتشت را به عنوان یک پادشاه، مغ، انسانی خردمند یا فیلسوف به کشیده‌اند.[۲۳۳] در میانه‌های قرن ۱۹، در قلعه درسدن در آلمان پرتره‌ای از زرتشت را در میان ۵ قانون‌گذار باستانی قرار دادند. در پایین هر پرتره، شعاری نوشته شده که شعار پرتره زرتشت «چون نور، خالص باش» است.
از همان آغاز در میان نویسندگان اروپایی اولیه مسیحی و سپس در قرون وسطی، مانند اوسبیوس قیصری، جروم، آگوستین، ایزیدور سویلی، وینسنت بووه‌ای، رابانوس مائوروس، گریگوری توری، پتروس کومستور، راجر بیکن و دیگران سنت مشخصی از گزارش‌ها دربارهٔ زرتشت وجود داشت. این سنت با تغییرات اندکی در آثار نویسندگان اوایل دوره مدرن و عصر روشنگری مانند والتر رالی، ساموئل بوخارت، آتاناسیوس کیرشه، اولوس رودبک، جامباتیستا ویکو و گروهی دیگر هم دیده می‌شود. در نوشته‌های این نویسندگان، زرتشت به عنوان پادشاه بلخ و یکی از نوادگان نوح معرفی می‌شد. به گفته آن‌ها، او در نبردی از نی‌نوس شکست خورد و کشته شد. تصور بر آن بود که او ۲ میلیون بیت سروده‌است و در باب هفت علم مقدماتی نوشته‌است؛ بر آن بودند که او می‌خواست به عنوان یک خدا دیده شود و برای این کار از مشورت یک شیطان که در نهایت باعث مرگش هم شد، بهره می‌برد.
Zoroastrismo - Wikipedia

حضرت زرتشت (ع)

زرتشت در گاتاها به وضوح از آزادی اختیار بشر سخن رانده‌است. او در یسنه ۳۱ اهورامزدا را خطاب قرار داده و به او می‌گوید «[تو از ما خواستی] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.» بنا به آموزه‌های زرتشت، هرکسی دیر یا زود در عمر خود باید از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند. او برخورد میان خیر و شر را به این جهان محدود نمی‌داند؛ در همه سطوح، چه در میان حیوانات، چه در میان انسان‌ها و حتی در میان ایزدان و دیوان، و همین‌طور در هر دو جهان معنوی و جهان مادی، برخورد این دو است که اتفاقات را رقم می‌زند. نتیجتاً، آزادی اختیار به بشر محدود نیست و همه موجودات باید از میان خیر و شر انتخاب کنند. زرتشت آزادی اختیار را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌داند، اما به خوبی درک می‌کند «حق آزادی» می‌تواند به معنی «حق انتخاب شر» هم باشد. در همین باب، کلمه اوستایی وَرِنهَ که به معنی آزادی اختیار است

گاتاها (و به‌طور کلی اوستا) زنان را از نظر عاملیت اخلاقی و دینی با مردان در یک مرتبه برابر قرار داده‌است. در لهجه گاتی اوستایی، زن jaini است و مرد nar؛ این دو کلمه معمولاً در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، مانند یسنه ۵۳٫۶ که «مردان و همین‌طور زنان» به کار رفته‌است. همچنین، gənā یک مرتبه[و ۱۱] در کنار nar (مرد) استفاده شده‌است

در گاتاها اشاراتی وجود دارد مبنی بر اینکه انسان، در روز رستاخیز، برای اعمال بازخواست خواهد شد. هرچند این اشارات، نسبتاً اندکند و بعدها در اوستای متاخر و متون پهلوی توسعه یافته‌اند. زرتشت در یسنه ۳۱ از اهورامزدا می‌پرسد که «چگونه گذشت و چگونه خواهد گذشت؟ اَشَوَنان و پیروان دروج را چه پاداشی در دفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟» عباراتی مانند «گرو دمانه» (سرای سرود)، «دمانه ونهیوس مَنَنهو» (سرای منش نیک) و انهیوش وهیشته (بهترین موجودیت) به نظر می‌رسد به پاداش‌هایی که در انتظار آنان پیروان نیکی است، اشاره داشته باشد. در تضاد با این‌ها، به «دروجو دمانه» (سرای دروغ) هم اشاره شده که سزای کسانی خواهد بود که اعمال زشتشان بیش از کارهای نیکشان باشد

در گاتاها، زرتشت به شکل یک انسان کاملاً عادی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. در ابتدا، ناامید است و آن را غیرممکن می‌داند، اما به مرور با افزایش باورش به پیروزی نهایی نیکی، اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کند. باور راستین او و آنگونه که با جدیت خواسته‌های خود از اطرافیانش را مطرح می‌کند، نشان از یک اصلاح‌گر واقعی دارد؛ اصلاحات دینی که به زرتشت نسبت داده می‌شود، برای به وقوع پیوستن نیازمند یک «رهبر» یا کسی که آن‌ها را آغاز کند، بوده‌اند

در شاهنامه به‌طور کلی تصویر مثبتی از زرتشت مجسم شده‌است. سرایش این اثر، پیش از فردوسی به دقیقی سپرده شده بود. او، برخلاف فردوسی که کتاب را از آغاز آفرینش انسان شروع می‌کند، بنا داشت که زندگی زرتشت را مبدأ کتاب خود در نظر گیرد. در بخش مربوط به زرتشت در شاهنامه، پس از اینکه گشتاسپ دین زرتشت را می‌پذیرد، ایران به آرمان‌شهری تبدیل می‌شود که همه مردم آن در صلح و آرامشند.[۱۳۹] اگرچه زرتشت به عنوان یک پیامبر یکتاپرست ظاهر می‌شود، اما نبردهای سپاه ایران و سپاه توران در داستان شاهنامه، همان دوگانه سپاه روشنایی و سپاه تاریکی را یادآوری می‌کند.[۱۴۰] چون گشتاسپ دین مزدایی را می‌پذیرد، آتشکده‌های بسیار برپا می‌کند. سپس زرتشت به عنوان مدافع استقلال ایران به تصویر کشیده می‌شود و پادشاه را از پرداخت خراج به ارجاسپ تورانی بازمی‌دارد

این موضوع ارجاسپ را عصبانی می‌کند. او نامه‌ای تهدید آمیز به گشتاسپ می‌نویسد و می‌گوید در صورتی که به دین کهن بازنگردد، به ایران حمله خواهد کرد. گرشاسپ زرتشت و بزرگان را گرد می‌آورد و مشورت می‌خواهد؛ آنان به او توصیه می‌کنند که تسلیم نشود. سپس جنگ‌های بزرگی درمی‌گیرد و پادشاه پسر خود، اسفندیار، را به فرماندهی سپاه منصوب می‌کند. پیروزی نهایی با ایران است و در پایان داستان، پادشاهان جهان از گشتاسپ تقاضا می‌کنند نسخه‌ای از زند-اوستا را برایشان ارسال کند.[۱۴۲]

در ادبیات فارسی دین زرتشت با عشق و می‌گساری هم در پیوند است. چنان‌که دقیقی این دین را در کنار لب یاقوت‌رنگ، نالهٔ چنگ و می خوش‌رنگ یکی از چهار چیز مهم زندگی‌اش برمی‌شمارد. اگرچه دقیقی اینجا احتمالاً دین خود را معرفی می‌کند، اما در اعصار بعدی نوعی نمادپردازی در کار است. سنایی به می‌گساری با مغان اشاره دارد و عطار در مختارنامه از زبان مختار می‌نویسد که آماده‌است دینش را به خاطر عشق مسیحیت یا مزدیسنا تغییر دهد. اما اوج این موضوع در اشعار حافظ نمایان است.[۱۴۳] او «پیر مغان» که همان زرتشت باشد، را «مرشد» خود می‌داند[۱۴۴] و به دفعات به او اشاره می‌کند. چنان‌که در بیتی می‌گوید «منم که گوشه میخانه خانقاه من است – دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است.» اشارات حافظ به «مغان» یا «دیر مغان» معمولاً با اشاره به یار، باده یا چنگ‌نوازی همراه است. آنگونه که، به عنوان مثال، گوید:

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستمست از می و میخواران از نرگس مستش مست

موضوع برجسته دیگری که دربارهٔ زرتشت در ادبیات فارسی وجود دارد، این است که، حتی در نوشته‌ها و اشعار ادیبان زرتشتی، او را با عناوین اسلامی چون «نبی» و «رسول» خطاب کرده‌اند.[۱۴۵] به عنوان مثال، ملا فیروز (۱۷۵۷–۱۸۳۰) موبد زرتشتی هندی، زرتشت را «نبی دارای کتاب»، «رسول خدا» و «پادشاه انبیا» خطاب می‌کند. در زراتشت‌نامه، نوشته کیکاووس بن کیخسرو (قرن ۱۳ میلادی)، شاعر معمولاً از لفظ زرتشتی «پیغمبر» استفاده کرده‌است؛ اما در لحظه‌ای که زرتشت با گشتاسپ روبرو می‌شود، خود را «رسول خدا» خطاب می‌کند.

یونانیان باستان به زرتشت را مؤسس دین ملی ایرانیان می‌دانستند. این شهرت اصلی او بود

دیودور سیسیلی مطلبی را نقل می‌کند که بدون تردید ریشه زرتشتی دارد. او می‌گوید که در «میان ایرانیان، زرتشت ادعا کرد که قانون از سوی «دایمون خوب» به او الهام شده‌است.» نویسنده السیبیادس الهام‌کننده را «تفکر موفق» می‌نامد. منظور این دو نویسنده از «دایمون خوب» و «تفکر موفق» در واقع همان وهومنه (که در لغت به معنی منش نیک است) است

Zoroastrismo, la religione fondata da Zarathustra - Studia Rapido

حضرت زرتشت (ع)

«زرتشت کجا و کی زندگی کرد؟ ما نمی‌دانیم.» جمله‌ای است از هرمان لومل که در کتاب «دین زرتشت»، چاپ سال ۱۹۳۰ میلادی، به چشم می‌خورد. پس از گذشت نزدیک به یک قرن، جمله لومل هنوز صادق است. با وجود تلاش‌های زیادی که برای تعیین دقیق زمان و مکان زندگی زرتشت انجام گرفته‌است، تمام چیزی که محققان در این مورد در دست دارند، حدس و گمان است.

مناقشه بر سر زمان زندگی زرتشت، سال‌هاست که یک مشکل بزرگ در مطالعات زرتشتی به‌شمار می‌رود. تنها می‌توان گفت که در میان محققان توافقی وجود دارد که زمان زندگی او را حدود سال ۱۰۰۰ قبل از میلاد، یا یک قرن پیش یا پس از آن، تخمین می‌زند. اما زمان‌های دیگری مانند ۱۷۵۰ قبل از میلاد یا «۲۵۸ سال قبل از اسکندر» هم مطرح شده‌است. از آنجا که هیچ‌کدام از اتفاقاتی که در اوستا شرح آن رفته را نمی‌توان در منابع بیرونی یافت، نتیجتاً نمی‌توان تاریخ تأیید شده‌ای را به زمان زندگی زرتشت پیوند داد.[۱۴]

در منابع ایرانی غیراوستایی مانند کتب پهلوی یا منابع عربی و بیزانسی که برپایه سنت ساسانی نوشته شده‌اند، هم تواریخی برای زندگی زرتشت مطرح شده‌است. باید دانست که این تاریخ‌ها برپایه گاه‌شناسی کیهانی زرتشتی محاسبه شده‌اند؛ در گاه‌شناسی زرتشتی، برخلاف گاه‌شناسی سلسله‌های سلطنتی که بر اساس سال‌های پادشاهی یک حاکم محاسبه می‌شود، جهان به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم شده‌است و زمان پس از دوازدهمین هزاره بازخواهد ایستاد. در فصل ۳۶ بندهشن، آفرینش نخستین فانی، یعنی گیومرته (کیومرث)، در نخستین هزاره سومین دوره روی می‌دهد و این هزاره با جمشید، نخستین پادشاه، به پایان می‌رسد. تمام هزاره دوم را پادشاهی ضحاک تشکیل می‌دهد و با پیروزی فریدون بر او خاتمه می‌یابد. هزاره سوم با پادشاهی ویشتاسپ پایان می‌پذیرد و ملاقات او با زرتشت و پذیرفتن مزدیسنا از سوی او، مصادف است با آغاز چهارمین هزاره؛ این هزاره با حمله اعراب به ایران و سقوط شاهنشاهی ساسانی خاتمه می‌پذیرد. از ویشتاسپ تا اسکندر، به گفته منابع زرتشتی، ۲۵۸ سال طول می‌کشد[الف] و «۲۵۸ سال قبل از اسکندر» که توسط نیولی و برخی دیگر مطرح شده، از اینجا گرفته شده‌است. اگر تاریخ مطرح شده برای زندگی زرتشت توسط نویسندگان یونانی مانند ۵۰۰۰ سال قبل از نبرد تروآ یا ۶۰۰۰ سال قبل از خشایارشا نیز منبع ایرانی داشته باشد، از همین شیوه تقسیم‌بندی تاریخ به هزاره‌های مختلف ریشه گرفته‌است

اواسط هزاره دوم تا و قرن ۶ قبل از مسیح محدوده‌ای است که معمولاً محققان برای پژوهش در رابطه با زمان تولد زرتشت از آن پا را فراتر نمی‌گذارند. اواسط هزاره دوم قبل از مسیح زمانی است که ریگ‌ودا نگارش شده‌است. شاید به اندازه‌ای که قانع‌کننده باشد، مرتبط به نظر نرسد اما زمانی که پا از این تاریخ فراتر گذاشته شود، محققان وارد قلمروی حدس و گمان شده و دیگر مدرکی در دست ندارند که تاریخ زندگی زرتشت را برآورد کنند. در رابطه با قرن ششم قبل از مسیح، این استدلال مطرح شده که نام هیچ‌کدام از پادشاهان هخامنشی در اوستا نیامده‌است؛ نتیجتاً زرتشت باید خارج از محدوده زمانی پادشاهی این سلسله زندگی کرده باشد. اما مدافعان فرضیه همزمانی زندگی زرتشت و سلسله هخامنشی می‌گویند که برخی شخصیت‌های اوستا، مانند ویشتاسپ کیانی که شاید شباهت‌هایی با پدر داریوش، ویشتاسپ هخامنشی، داشته باشد، بر پایه زندگی شخصیت‌های تاریخی شکل گرفته‌اند. البته احتمال دیگر آن است که چون ویشتاسپ کیانی شخصیت محبوبی در میان ایرانیان بوده، این نام را بر روی پدر داریوش گذارده‌اند.

دقیق‌ترین حدسی که می‌توان مطرح کرد، بر پایه تفاوت‌های زبانی است. در اوستا، از دو لهجه مختلف زبان موسوم به اوستایی استفاده شده‌است. بخشی‌های قدیمی‌تر که گاتاها، سروده‌های زرتشت، را هم شامل می‌شود، به زبان اوستایی کهن نگارش شده‌اند و متون جدیدتر، به زبان اوستایی متاخر. زبان‌شناسان به این نکته اشاره کرده‌اند که اوستایی متاخر، نمی‌تواند خیلی قدیمی‌تر یا خیلی جدیدتر از فارسی باستان، یعنی زبان هخامنشیان، باشد. تقریباً همه لغت‌شناسان اتفاق نظر دارند که فاصله زمانی بین اوستایی کهن و متاخر باید چند قرن یا حتی چندین قرن باشد. بدین ترتیب نمی‌توان نظر گراردو نیولی که زمانی زندگی زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از اسکندر تخمین می‌زند، معتبر دانست

دربارهٔ مکان زندگی او، در بخش‌های قدیمی اوستا هیچ سرنخی به دست نمی‌دهد که بتوان از آن برای تعیین محل زندگی زرتشت استفاده کرد. اوستا، جغرافیای وندیداد و یشتها این مسئله را آشکار می‌کنند که اتفاقات ذکر شده در شرق ایران روی داده‌اند اما در سنن متاخرتر، محل زندگی زرتشت را به غرب ایران، چون ماد و آذربایجان، انتقال داده‌اند. منطقی‌تر است که چون اوستا در مناطق شرقی در جریان است، شرق ایران به عنوان محل تولد و زندگی زرتشت پذیرفته شود. به علاوه، دو لهجه‌ای اوستایی مورد استفاده در کتاب به لحاظ زبان‌شناختی متعلق به شرق ایران هستند. هنینگ خوارزم را به عنوان محل زندگی او پیشنهاد داده‌است، درحالی نظر گرشویچ بر روی سغد است. به هر حال توافق جامعی وجود ندارد. می‌توان با اطمینان گفت که زرتشت در شمال شرقی ایران زیسته‌است و مناطق واقع در جنوب شرقی مانند سیستان به اندازه کافی محتمل به نظر نمی‌رسند.[۱۷]

جامعه‌ای که در بخش‌های کهن‌تر اوستا توصیف شده‌است هم می‌تواند در رابطه با محل زندگی زرتشت یاری دهنده باشد. در گاتاها یک مرتبه از «خانمان‌ها و روستاها»[ب] سخن به میان آمده‌است اما هیچ اشاره‌ای به شهرها، معابد و کانال‌ها نشده‌است. این از جمله دلایلی است که از احتمال زندگی زرتشت در تمدن آمودریا و سیستان می‌کاهد.[۱۸] باستان‌شناسان تاکنون موفق نشده‌اند در تمدن یاز در شمال شرقی ایران هیچ گور یا گورستانی پیدا کنند که این می‌تواند آن تمدن را به جامعه‌ای که در اوستا توصیف شده‌است نزدیک سازد و همین موضوع تمدن یاز را به یکی از محتمل‌ترین گزینه‌ها برای خاستگاه مزدیسنا، یا حداقل ایرانیان شرقی، تبدیل کرده‌است.

در ادوار پسین، زرتشت را از اهالی بلخ می‌دانستند که این موضوع به گوش نویسندگان یونانی هم رسیده بود. در کتب پهلوی که سنت متاخرتری را بازتاب می‌دهند، زرتشت را اهل آذربایجان یا رگ قلمداد کرده‌اند؛ در تلاش برای برقراری پیوندی میان این دو، برخی مفسران محل زندگی زرتشت را «ری در آذربایجان» برشمرده‌اند که با تقسیمات اداری شاهنشاهی ساسانی همخوانی ندارد. دربارهٔ محل پادشاهی ویشتاسپ، محلی که زرتشت به آن نقل مکان کرد و در آنجا ویشتاسپ از او و دینش پشتیبانی کرد، از سیستان، سمرقند و بلخ در سنن مختلف نام برده شده‌است که این آخری در شاهنامه هم بازتاب یافته‌است

چون مقامات و صاحب منصبان دینی اینگونه با مخالفت با زرتشت برآمدند، او مجبور شد تا از محل زندگی خود سفر کند. اشاره‌ای به این وضعیت را می‌توان در یسنه ۴۶، هات ۱ دید. «به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا روم و [از که] پناه جویم؟ مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می‌دارند. همکاران و فرمانروایان دُروَند سرزمین نیز خشنودم نمی‌کنند.» این بخش به لحاظ تاریخی حائز اهمیت است. زرتشت از کلمه dahyu به عنوان «سرزمین» استفاده می‌کند که می‌تواند در لغت به معانی مختلفی به‌کار رود. هیچ اشاره‌ای در گاتاها یا بخش‌های متاخر اوستا وجود ندارد که نشان دهد زرتشت پس از ترک سرزمین خود، مسیر طولانی را طی کرده باشد و در سرزمین جدید، با تفاوت‌های اجتماعی یا زبانی روبرو شده باشد. نتیجتاً می‌توان تصور کرد مسافت جغرافیایی طی شده، محدود بوده‌است.[۲۸] پس از مدتی سفر، با کوی‌ویشتاسپ روبرو می‌شود: «ای زرتشت! کیست دوست اَشَوَن تو؟» که خود او پاسخ می‌دهد: «به راستی او کوی‌ویشتاسپ دلیر است!»

ویلیام مالاندرا معتقد است مطالب مربوط به زرتشت را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ نخست دسته‌ای که یک شخص تاریخی را توصیف می‌کنند که سراینده گاتاها، اصلاح‌گر بزرگ دین ایران باستان و شاعری ماهر است که نامش با جنبش دینی که تأسیس کرده پیوند خورده‌است. 

پاسخ دادن به این سوال که زرتشت، زردشت یا زردهشت کیست، هزاران سال است که ذهن متفکران را در سراسر جهان به خود مشغول کرده است. زرتشت را با عناوینی چون اصلاح‌گری دینی، پیامبر ایران باستان، اولین فیلسوف جهان یا نخستین شاعر ایرانی می‌شناسند

 وجود فردی بنام زرتشت در قامت شخصیتی تاریخی، مصلحی دینی و شاعری چیره‌دست، برای محققان مسجل است

زرتشت را پیامبر ایران باستان می‌دانند. وی مردی خردمند معرفی شده است که برای اصلاح جامعه و تزکیه آن، برانگیخته شد. زرتشت، با ترسیم مرزهای جاودانه میان خیر و شر، مشتاقانه و شوریده‌سر، مردم را به مسیر موردنظر خویش فرا می‌خواند و در آنان تاثیری عمیق می‌گذارد. 

اساس اندیشه‌های زرتشت، دوگانگی خیر و شر و نبرد جاویدان میان آن‌ها است. اهورا مزدا روشنایی مطلق و آفریدگار جهان است و اهریمن شر لایتناهی و نابودکننده آن. در اندیشه‌های زرتشت، این دو بانی خیر و شر، که همزاد هم محسوب می‌شوند، از دو وجهه محدود و نامحدود برخوردارند. محدودیت این دو همزاد بدان علت است که هیچ شری در اهورامزدا وجود ندارد و در اهرمن نیز هیچ خیری یافت نمی‌شود. همچنین این دو نیروی ازلی، بدان جهت نامحدودند که یکی نور بی‌پایان است و دیگری تاریکی بی‌انتها. زرتشت هستی را صحنه نبرد این دو و یارانشان می‌داند؛ اما این وعده را نیز می‌دهد که پیروزی پایانی با اهورامزدا است و پس از آن، شر برای همیشه نابود خواهد شد و جهان به‌شکل بی‌نقص خود بازخواهد گشت. زرتشت بشارت می‌دهد که انسان برای انتخاب جایگاه خود در این نبرد، آزاد است؛ این آزادی در تمام طول تکامل تاریخی مزدیسنا در مرکزیت آن قرار داشته است.

البته زرتشت خوب می‌داند که این راه آزاد، فراز و نشیب‌های فراوان دارد؛ چراکه تمایز خیر و شر، هرگز ساده نخواهد بود. این چیزی است که زرتشت عمیقاً به آن باور دارد و در نتیجه، در گاتاها به دفعات اهورامزدا را خطاب قرار داده است  و از او درباره چگونگی انتخاب راه درست سؤال می‌کند. زرتشت باور دارد که تضاد دو نیروی همزاد خیر و شر، در گرایش پیروان آنان به پندار، گفتار و کردار نیک و بد است و راه رسیدن به صف نیروهای خیر را گذر مردمان از مسیر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک می‌داند.

زرتشت معتقد است که نفس و ضمیر انسان یک میدان نبرد و نزاع دائمی بین خیر و شر است. او معتقد است که روزی اهورامزدا انسان را بیافرید و به او آزادی عمل داد تا خود عمل خویش را برگزیند. بنابراین انسان در انتخاب راه درست یا گناه آزاد است.

زرتشت معتقد است که عقل و خرد ابزاریست که می‌تواند عامل اصلی این گزینش شود. با عقل و خرد درست می‌توان راه درست را انتخاب کرد. از سخنان اوست که در یسنا می‌گوید: «بهترین گفته‌ها را با گوش بشنوید و با اندیشه‌ی روشن بنگرید، سپس هر مرد و زن از شما از این دو راه نیکی و بدی یکی را برای خود برگزیند. این آیین را پیش از آن که روز بزرگ فرارسد، دریابید


Pin on Zoroastrianism - History, Culture and Heritage

حضرت زرتشت (ع)

زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد؛ او می‌تواند انتخاب کند که در میان نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است؛ در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادیِ گرویدن به نیروهای شر هم باشد.

از زرتشت به عنوان نخستین فیلسوف شناخته‌شدهٔ جهان نام برده شده‌است. نبرد نیروهای خیر و شر مضمون اصلی فلسفهٔ او را می‌سازد که بر بسیاری از مکاتب فلسفی اثر چشم‌گیری گذاشته و تا امروز اندیشهٔ ایرانی را تحت تأثیر خود داشته‌است. به علاوه، فلسفهٔ زرتشت بر فلسفهٔ یونانی و به واسطهٔ آن، بر فلسفهٔ غرب نیز تأثیرگذار بود. از زرتشت به عنوان نخستین کسی که پاسخی منطقی برای مسئلهٔ شر ارائه کرد، یاد شده‌است.

توافق جامعی دربارهٔ معنی اسم زرتشت وجود ندارد اما پذیرفته شده‌است که این نام باید از ریشه ایرانی باستان Zaratuštra گرفته شده باشد. بیشتر محققان و زبان‌شناسان قبول دارند که بخش دوم اسم زرتشت، یعنی uštra، باید به معنی «شتر» باشد[۶][۷] اما دربارهٔ بخش دوم، zarat، معانی مختلفی طرح شده‌است.[۸] یک فرضیه این است که zarat از zarant سرچشمه می‌گیرد و به معنی «قدیمی» یا «پیر» است. در دفاع از این فرضیه، آن را با járant در نوشته‌های ودایی، zœrond در زبان آسی و زال در فارسی مقایسه کرده‌اند. نتیجتاً معتقدند زرتشت باید به معنی «صاحب شتر پیر» باشد. فرضیه دیگر، آن است که zarat به معنی «حرکت کردن» یا «راندن» است. پس زرتشت باید به معنی «او که شتر می‌راند»، یا در معنی دقیق‌تر، «او شتر پرورش می‌دهد» باشد. فرضیه سومی، بخش اول اسم را به معنی «اشتیاق داشتن» و مرتبط با har (پسندیدن) در ودایی می‌داند؛ بنا به این ترکیب زرتشت معنی «دوستدار شترها» می‌دهد. در فرضیه چهارمی، آن را به معنی «عصبانی» دانسته‌اند و معنای کامل اسم را «صاحب شتر عصبانی» پیشنهاد داده‌اند. در آخر، zarant را به معنی «زرد» و مرتبط با zairi اوستایی متاخرتر حدس زده‌اند؛ با استناد به فرضیه مذکور، زرتشت به معنی «صاحب شتر زرد» است. ریشه‌یابی‌های دیگری هم مطرح شده‌است که به نظر نمی‌رسد پایه علمی و زبان‌شناختی داشته باشد.[۹]

زرتشت در اوستا بعضاً «سپیتمان زرتشت» یا «زرتشت سپیتمه» هم خوانده شده‌است. این نام طایفه‌ای بود که او در آن تولد یافت که از اسم سپیتمه، نیای طایفه، آمده‌است. در لغت، سپیتمه به معنای «سفید» یا «درخشان» است.[۱۰]