-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:51
28 عیسی بدیشان گفت، وقتی که پسر انسان را بلند کردید، آن وقت خواهید دانست که من هستم و از خود کاری نمیکنم بلکه به آنچه پدرم مرا تعلیم داد، تکلّم میکنم.
-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:50
17 و نیز در شریعت شما مکتوب است که شهادت دو کسحقّ است.
-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:49
51 پس بدو گفت، آمین آمین به شما میگویم که از کنون آسمان را گشاده، و فرشتگان خدا را که بر پسر انسان صعود و نزول میکنند خواهید دید.
-
/اشعیا فصل 53 آیه های 3 تا 7/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:46
اشعیا فصل 53 آیه های 3 تا 7 ما او را خوار شمردیم و رد کردیم، اما او درد و غم را تحمل کرد. همۀ ما از او رو برگردانیدیم. او خوار شد و ما هیچ اهمیت ندادیم. این دردهای ما بود که او به جان گرفته بود، این رنجهای ما بود که او بر خود حمل میکرد؛ اما ما گمان کردیم این درد و رنج مجازاتی است که خدا بر او فرستاده است. برای گناهان...
-
/مزامیر فصل 22 آیه های 16 تا 18/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:43
مزامیر فصل 22 آیه های 16 تا 18: "دشمنانم مانند سگ، دور مرا گرفتهاند. مردم بدکار و شرور مرا احاطه نمودهاند. دستها و پاهای مرا سوراخ کردهاند. از فرط لاغری تمام استخوانهایم دیده میشوند؛ بدکاران به من خیره شدهاند. رَخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر ردای من قرعه انداختند
-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:41
20 زیرا هر که عمل بد میکند، روشنی را دشمن دارد و پیش روشنی نمیآید، مبادا اعمال او توبیخ شود.
-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:40
15 تا هر که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد.
-
یک آیه از کتاب انجیل
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:38
8 باد هرجا که میخواهد میوزد و صدای آن را میشنوی لیکن نمیدانی از کجا میآید و به کجا میرود. همچنین است هر که از روح مولود گردد.
-
/ناظم حکمت/شعر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:30
ﻣﻦ ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ناظم حکمت
-
/((امیلی دیکنسون)) O Jesus ! in the air/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:26
At least – to pray – is left – is left – O Jesus ! in the air – I know not which thy chamber is , I'm knocking everywhere . Thou stirrest earthquake in the South , And maelstorm in the sea ; Say , Jesus Christ of Nazareth , Hast thou no Arm for Me ? « Emily Dickinson » اگر هیچ کاری نکرده باشم – دعا کرده ام – دعا کرده...
-
/فریدون مشیری-شعر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:23
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ، سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ، چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ، شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ، این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در...
-
/اشعار بابا طاهر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:21
هر آنکس عاشقست از جان نترسد عاشق از کنده و زندون نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ اشعار بابا طاهر : به قبـــــــرستان گـــذر کردم صباحی شنیــــــدم نالـــــه و افغــــان و آهی شنیـــدم کلـــــهای با خاک میگفت کــــه این دنیـــا نمـــیارزد به کاهی
-
رهی معیری-شعر
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:18
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل...
-
/ابوالقاسم لاهوتی/شعر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:15
نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا سخن گفتیم از بی مهری جانانه در یکجا من اندر گریه ، بلبل در فغان ، پروانه در سوزش تماشا داشت حال ما سه تن دیوانه ، در یکجا ز بیم غیر، پی میکنم از من مشو غمگین اگر بینی مرا با دلبری بیگانه در یکجا همه اسرار ما را پیش جانان برد لاهوتی نمی مانم دگر با این دل دیوانه در یکجا ابوالقاسم...
-
شعر-ایرج میرزا
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:12
ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ؟ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ! ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ... ﺍﯾﻨﻬﺎ...
-
/ابوالقاسم حالت /مسکین به خانه رفت شب ودید مسکنش/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:08
مسکین به خانه رفت شب ودید مسکنش تاریک و روشن است ز نورضعیف شمع شد شاد و گشت گرم تماشا همین که دید برگرد شمع دو سه پروانه اند جمع از روی شوق زوجه ی خود را به پیش خواند گفتا ببین چه منظره ی عاشقانه ای است الحق که پرفشانی پروانه دیدنی است زیرا از جان فشانی عاشق نشانه ای است یک لحظه پیش چون نظر انداختم به شمع این شعر...
-
/شعر وصف بهار / بیدل دهلوی/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:06
منتظران بهار فصل شکفتن رسید مژده به گلها برید یار به گلشن رسید لمعهٔ مهر ازل بر در و دیوار تافت جام تجلی به دست نور ز ایمن رسید نامه و پیغام را رسم تکلف نماند فکر عبارت کراست معنی روشن رسید عشق ز راه خیال گرد الم پاک رفت خار و خس وهم غیر رفت و به گلخن رسید صبر من نارسا باج ز کوشش گرفت دست به دل داشتم مژدهٔ دامن...
-
احمد شاملو/شعر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:04
به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه هایم از توان سنگین بال خمیده بود، و در پکبازی معصومانه گرگ و میش شبکور گرسنه چشم حریص بال می زد . به پرواز شک کرده بودم من . *** سحرگاهان سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ در تجلی بود . با مریمی که می شکفت گفتم: «شوق دیدار خدایت هست؟» بی که به پاسخ آوائی بر آورد خسته گی باز زادن را به...
-
/اقبال لاهوری : زندگی در صدف خویش گهر ساختن است/
دوشنبه 22 فروردین 1401 23:02
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است به یکی داد جهان بردن و جان باختن است حکمت و فلسفه را همت مردی باید تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک...
-
/ملک الشعرای بهار / شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:58
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهی جان سوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعدهی مرموز و دگر هیچ خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشهورانش گهوارهتراشاند و کفندوز و دگر هیچ زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست لوحی...
-
/محمدتقی بهار/شعر/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:56
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد تا که ننشیند به...
-
/حمید مصدق / شیشه پنجره را باران شست/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:53
وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشیهاست خواب را دریابم که در آن دولت خاموشیهاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم و ندایی که به من میگوید گر...
-
/حمید مصدق : مرا بگذار به خویشتن بگذار/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:51
مرا بگذار به خویشتن بگذار من و تلاطم دریا تو و صلابت سنگ من و شکوه تو ای پرشکوه خشم آهنگ من و سکوت و صبوری؟ من و تحمل و دوری ؟ مگر چه بود محبت که سنگ سنگش را به سر زدم با شوق ؟ من از هجوم هجاهای عشق می ترسم امید بی ثمری خانه در دلم کرده ست به دشت و باغ و بیابان به برگ بر گ درختان و روح سبز گیاهان گر از کمند تو دل رست...
-
/حمید مصدق / دشت ها نام تو را می گویند/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:41
دشت ها نام تو را می گویند کوه ها شعر مرا می خوانند کوه باید شد و ماند رود باید شد و رفت دشت باید شد و خواند در من این جلوه ی اندوه ز چیست؟ در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟ در من این شعله ی عصیان نیاز در تو دمسردی پاییز که چه؟ حرف را باید زد درد را باید گفت. سخن از مهر من و جور تو نیست سخن از تو متلاشی شدن دوستی است و عبث...
-
/صدا کن مرا / سهراب سپهری/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:39
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار...
-
سهراب سپهری
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:37
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست ... از : سهراب سپهری
-
اشعار سهراب سپهری
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:37
آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری می خورد آب یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید یا در آبادی کوزه ای پر می گردد آب را گل نکنیم شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید ا ندوه دلی دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب رزن زیبایی آمده لب رود آب را گل نکنیم روی زیبا دوبرابر شده است چه گوارا این آب چه زلال...
-
/ماه بالای سر تنهایی است ؛ سهراب سپهری/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:35
ماه بالای سر آبادی است، اهل آبادی در خواب روی این مهتابی، خشت غربت را می بویم: باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزۀ آب. غوک ها می خوانند. مرغ حق هم گاهی. کوه نزدیک من است: پست افراها، سنجدها. و بیابان پیداست. سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست. سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب،...
-
/سهراب سپهری : پنجره ام به تهی باز شد/
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:34
پنجره ام به تهی باز شد و من ویران شدم. پرده نفس می کشید دیوار قیر اندود! از میان برخیز. پایان تلخ صداهای هوش ربا! فرو ریز. لذت خواب می فشارد. فراموشی می بارد. پرده نفس می کشد: شکوفه خوابم می پژمرد. تا دوزخ ها بشکافند، تا سایه ها بی پایان شوند، تا نگاهم رها گردد، درهم شکن بی جنبشی ات را و از مرز هستی من بگذر سیاه سرد...
-
اشعار سهراب سپهری
دوشنبه 22 فروردین 1401 22:33
ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض گردش ماهی ها روشنی من گل آب پاکی خوشه زیست مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد نردبان از سر دیوار بلند صبح ر ا روی زمین می آرد پشت لبخندی پنهان هر چیز روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره...